تنم تنها نميخواهد که در کاشانه بنشيند شاعر : خواجوي کرماني دلم را دل نميآيد که بي جانانه بنشيند تنم تنها نميخواهد که در کاشانه بنشيند که کس با شمع نتواند که بي پروانه بنشيند ز دست بنده کي خيزد که با سلطان درآميزد چنين در دام غم تا کي ببوي دانه بنشيند دلي کز خرمن شادي نشد يک دانهاش حاصل بخلوت کي دهد دستش که بي پيمانه بنشيند اگر پيمان کند صوفي که دست از مي فرو شويم ولي کي آتش مجنون بدين افسانه بنشيند مرا گويند دل برکن بافسون از لب ليلي ...