ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس شاعر : خواجوي کرماني سماع ارغنوني و شراب ارغواني بود ز آه و اشک ميگونم شبي تا روز در مجلس که مي در ظلمت شب عين آب زندگاني بود چو خضرم هر زمان ميشد حيات جاودان حاصل مرا بر جويبار ديده سرو بوستاني بود خيال قد سرو آساش چون در چشم من بنشست چوديدم در کنار آنرا نشان از بي نشاني بود ميانش را نشان هستي اندر نيستي جستم توانائي چشم ساحرش در ناتواني بود چنان کاندر پريشاني سرافرازي کند زلفش همه شب کار لعل آبدارش...