گلي به رنگ تو از غنچه بر نميآيد شاعر : خواجوي کرماني بتي بنقش تو از چين بدر نميآيد گلي به رنگ تو از غنچه بر نميآيد ز پا فتادي و عمرت بسر نميآيد مرا نپرسي و گويند دشمنان که چرا که يادت از من خسته جگر نميآيد چه جرم کردم و از من چه در وجود آمد بجز خيال توام در نظر نميآيد شدم خيالي و در هر طرف که مينگرم سرم چو نرگس مخمور بر نميآيد بيار بادهي گلگون که صبحدم ز خمار چرا که ديده بکاري دگر نميآيد بجز مشاهدهي دوستان نبايد ديد که مدتيست...