مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد

مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد شاعر : خواجوي کرماني تاب طره جانان برون نمي‌آيد مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد ز خيلخانه خاقان برون نمي‌آيد چو ترک مهوش کافر نژاد من صنمي چو لعل او گهر از کان برون نمي‌آيد چو روي او سمن از بوستان نمي‌رويد بقصد خون مسلمان برون نمي‌آيد نمي‌رود نفسي کان نگار کافر دل گلي ز گلشن رضوان برون نمي‌آيد تو از کدام بهشتي که با طراوت تو اميد وصل تو تا جان برون نمي‌آيد برون نمي‌رود از جان دردمند فراق که طوطي از...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد
مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد
مرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد

شاعر : خواجوي کرماني

تاب طره جانان برون نمي‌آيدمرا دليست که تا جان برون نمي‌آيد
ز خيلخانه خاقان برون نمي‌آيدچو ترک مهوش کافر نژاد من صنمي
چو لعل او گهر از کان برون نمي‌آيدچو روي او سمن از بوستان نمي‌رويد
بقصد خون مسلمان برون نمي‌آيدنمي‌رود نفسي کان نگار کافر دل
گلي ز گلشن رضوان برون نمي‌آيدتو از کدام بهشتي که با طراوت تو
اميد وصل تو تا جان برون نمي‌آيدبرون نمي‌رود از جان دردمند فراق
که طوطي از شکرستان برون نمي‌آيدحسود گو چو شکر مي‌گداز و ميزن جوش
روانم از چه کنعان برون نمي‌آيدببوي يوسف مصر اي برادران عزيز
که او ز خلوت سلطان برون نمي‌آيدبه قصد جان گدا هر چه مي‌توان بکنيد
که هيچ فايده از آن برون نمي‌آيدچه سود در دهن تنگ او سخن خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما