زهي تاري ز زلفت مشگ تاتار

زهي تاري ز زلفت مشگ تاتار شاعر : خواجوي کرماني گل روي تو برده آب گلنار زهي تاري ز زلفت مشگ تاتار نمي‌بايد نمودن زر به طرار از آن پوشم رخ از زلفت که گويند دلم پر نار و اشکم دانه‌ي نار بود بي لعل همچون ناردانت کمان پيوسته بر بالين بيمار اگر ناوک نمي‌اندازد از چيست که دائم خفته است و فتنه بيدار چو عين فتنه شد چشم تو چونست شد اين رود آور و آن زعفران زار دو چشم سيل بار و روي زردم مرا مي زمزمست و کعبه خمار مرا بت قبله است و دير مسجد ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
زهي تاري ز زلفت مشگ تاتار
زهي تاري ز زلفت مشگ تاتار
زهي تاري ز زلفت مشگ تاتار

شاعر : خواجوي کرماني

گل روي تو برده آب گلنارزهي تاري ز زلفت مشگ تاتار
نمي‌بايد نمودن زر به طراراز آن پوشم رخ از زلفت که گويند
دلم پر نار و اشکم دانه‌ي ناربود بي لعل همچون ناردانت
کمان پيوسته بر بالين بيماراگر ناوک نمي‌اندازد از چيست
که دائم خفته است و فتنه بيدارچو عين فتنه شد چشم تو چونست
شد اين رود آور و آن زعفران زاردو چشم سيل بار و روي زردم
مرا مي زمزمست و کعبه خمارمرا بت قبله است و دير مسجد
تن بيمار را رنجست تيماردل پر درد را دردست درمان
ندارد نافه‌ئي در طبله عطارچو انفاس عبير افشان خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط