کجا بود من مدهوش را حضور نماز

کجا بود من مدهوش را حضور نماز شاعر : خواجوي کرماني که کنج کعبه ز دير مغان ندانم باز کجا بود من مدهوش را حضور نماز که از نياز نمي‌باشدم خبر ز نماز مرا مخوان به نماز اي امام و وعظ مگوي مباش منکر درديکشان شاهد باز چو صوفي از مي صافي نمي‌کند پرهيز که بلبل سحري مي‌کند سماع آغاز بساز مطرب مجلس نواي سوختگان مرا ز ساز چه مي‌افکني بسوز و بساز اگر چو عود توام در نفس بخواهي سوخت دو ديده‌ام نگر از شام تا سحرگه باز بدان طمع که کند مرغ وصل خوبان صيد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کجا بود من مدهوش را حضور نماز
کجا بود من مدهوش را حضور نماز
کجا بود من مدهوش را حضور نماز

شاعر : خواجوي کرماني

که کنج کعبه ز دير مغان ندانم بازکجا بود من مدهوش را حضور نماز
که از نياز نمي‌باشدم خبر ز نمازمرا مخوان به نماز اي امام و وعظ مگوي
مباش منکر درديکشان شاهد بازچو صوفي از مي صافي نمي‌کند پرهيز
که بلبل سحري مي‌کند سماع آغازبساز مطرب مجلس نواي سوختگان
مرا ز ساز چه مي‌افکني بسوز و بسازاگر چو عود توام در نفس بخواهي سوخت
دو ديده‌ام نگر از شام تا سحرگه بازبدان طمع که کند مرغ وصل خوبان صيد
که بر سرآرد ازين ظلمتم شبان درازخيال زلف سياه تو گر نگيرد دست
که ناز ما بنيازست و نازش تو بنازتو در تنعم و نازي ز ما چه انديشي
ببند و چون سر زلفم برآفتاب اندازاگر ز خط تو چون موي سر بگردانم
مگر بلطف خداوندگار بنده نوازاميد بنده‌ي مسکين بهيچ واثق نيست
نظر به عشق حقيقتي بود نه عقل مجازخرد مجوي ز خواجو که اهل معني را
چرا که از پي آوازه مي‌رود آوازگذشت شعر ز شعري و شورش از گردون


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط