کارم از بي سيمي ار چون زر نباشد گومباش

کارم از بي سيمي ار چون زر نباشد گومباش شاعر : خواجوي کرماني بينوائي را نوائي گر نباشد گو مباش کارم از بي سيمي ار چون زر نباشد گومباش قرطه‌ي زنگارگون در بر نباشد گو مباش لاله را با آن دل پرخون اگر چون غنچه‌اش دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباش منکه چون سرو از جهان يکباره آزاد آمدم در ره صورت گرم رهبر نباشد گو مباش چون دلم را نور معني رهنمائي مي‌کند سايه‌ي خورشيدش ار بر سر نباشد گومباش آنکه سلطان سپهر از نور رايش ذره‌ئيست گر جنابش ز آسمان...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کارم از بي سيمي ار چون زر نباشد گومباش
کارم از بي سيمي ار چون زر نباشد گومباش
کارم از بي سيمي ار چون زر نباشد گومباش

شاعر : خواجوي کرماني

بينوائي را نوائي گر نباشد گو مباشکارم از بي سيمي ار چون زر نباشد گومباش
قرطه‌ي زنگارگون در بر نباشد گو مباشلاله را با آن دل پرخون اگر چون غنچه‌اش
دامنم چون نرگس ار پر زر نباشد گومباشمنکه چون سرو از جهان يکباره آزاد آمدم
در ره صورت گرم رهبر نباشد گو مباشچون دلم را نور معني رهنمائي مي‌کند
سايه‌ي خورشيدش ار بر سر نباشد گومباشآنکه سلطان سپهر از نور رايش ذره‌ئيست
گر جنابش ز آسمان برتر نباشد گو مباشوانکه سير همتش ز ايوان کيوان برترست
گر شعاع لمعه‌ي اختر نباشد گو مباشبا فروغ نير اعظم رواق چرخ را
گر نسيم نکهت عنبر باشد گو مباشچون روانم تازه مي‌گردد ببوي زلف يار
ور کسي را اين سخن باور نباشد گو مباشپيش خواجو هر دو عالم کاه برگي بيش نيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما