آه از آن يار که نبود خبر از يارانش

آه از آن يار که نبود خبر از يارانش شاعر : خواجوي کرماني داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانش آه از آن يار که نبود خبر از يارانش يار بايد که بود آگهي از يارانش ياري آن نيست که آگاه نباشد از يار چه خبر باشد از احوال گرفتارانش زورمندي که گرفتار نشد در همه عمر نبود آگهي از ديده‌ي بيدارانش خفته در خوابگه اطلس ديبا با دوست که نباشد خبر از علت بيمارانش از طبيبي نتوان جست دواي دل ريش چه تفاوت کند از طعنه‌ي هميارانش مي پرستي که بود بيخبر از جام الست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آه از آن يار که نبود خبر از يارانش
آه از آن يار که نبود خبر از يارانش
آه از آن يار که نبود خبر از يارانش

شاعر : خواجوي کرماني

داد از آنکس که نباشد غم غمخوارانشآه از آن يار که نبود خبر از يارانش
يار بايد که بود آگهي از يارانشياري آن نيست که آگاه نباشد از يار
چه خبر باشد از احوال گرفتارانشزورمندي که گرفتار نشد در همه عمر
نبود آگهي از ديده‌ي بيدارانشخفته در خوابگه اطلس ديبا با دوست
که نباشد خبر از علت بيمارانشاز طبيبي نتوان جست دواي دل ريش
چه تفاوت کند از طعنه‌ي هميارانشمي پرستي که بود بيخبر از جام الست
وانکه شد غرقه نباشد خبر از بارانشتير باران بلا را من مسکين سپرم
که عزيزان جهانند خريدارانشما دگر نام خريداري يوسف نبريم
خوابگه نيست برون از در خمارانشتا شد از نرگس ميگون تو خواجو سرمست


نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط