دگر وجود ندارد لطيفه‌ئي ز دهانش

دگر وجود ندارد لطيفه‌ئي ز دهانش شاعر : خواجوي کرماني ز هيچکس نشنيدم دقيقه‌ئي چوميانش دگر وجود ندارد لطيفه‌ئي ز دهانش نمي‌رسد خرد دوربين بکنه بيانش چه آيتست جمالش که با کمال معاني بخنده‌ي نمکين پسته کم بود چو دهانش اگر چه پسته دهان در جهان بسند وليکن چنين که خون سيه مي‌رود ز تيغ زبانش چگونه شرح دهد خامه حال ريش درونم ولي چه سود که سلطان چه غم بود ز شبانش شبان تيره خيالست خوابم از غم هجران چرا که بحر مودت نه ممکنست کرانش کجا سفينه‌ي صبرم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دگر وجود ندارد لطيفه‌ئي ز دهانش
دگر وجود ندارد لطيفه‌ئي ز دهانش
دگر وجود ندارد لطيفه‌ئي ز دهانش

شاعر : خواجوي کرماني

ز هيچکس نشنيدم دقيقه‌ئي چوميانشدگر وجود ندارد لطيفه‌ئي ز دهانش
نمي‌رسد خرد دوربين بکنه بيانشچه آيتست جمالش که با کمال معاني
بخنده‌ي نمکين پسته کم بود چو دهانشاگر چه پسته دهان در جهان بسند وليکن
چنين که خون سيه مي‌رود ز تيغ زبانشچگونه شرح دهد خامه حال ريش درونم
ولي چه سود که سلطان چه غم بود ز شبانششبان تيره خيالست خوابم از غم هجران
چرا که بحر مودت نه ممکنست کرانشکجا سفينه‌ي صبرم ازين ميان بدر افتد
برون رود ز دل انديشه‌ي زمين و زمانشکسي که با تو زماني دمي برآورد از دل
که بوستان وجودم نماند آب روانشگمان مبر که روان نبود آب چشم من آندم
برآور از دل و در دم بسمان برسانشلطيفه‌ئيکه رود در بيان ناله‌ي خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط