اي دل من بسته در آن زنجير سمن‌سا دل

اي دل من بسته در آن زنجير سمن‌سا دل شاعر : خواجوي کرماني کرده مرا در غم عشقت بي سر و بي پا دل اي دل من بسته در آن زنجير سمن‌سا دل رانده ازين ديده پرخون سيل به دريا دل برده ازين قالب خاکي رخت به صحرا جام اي بت مهوش تو چرا برداشتي از ما دل چون دل ما برنگرفت از لعل لبت کامي قصد من بي سر و پا يا ديده کند يا دل جاي من بيدل و دين يا دير بود يا دار واي دل اي واي دل و دين وادل من وادل مطرب دل سوختگان گو تا بزند بر چنگ وي نظري زانرخ زيبا کرده تمنا...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي دل من بسته در آن زنجير سمن‌سا دل
اي دل من بسته در آن زنجير سمن‌سا دل
اي دل من بسته در آن زنجير سمن‌سا دل

شاعر : خواجوي کرماني

کرده مرا در غم عشقت بي سر و بي پا دلاي دل من بسته در آن زنجير سمن‌سا دل
رانده ازين ديده پرخون سيل به دريا دلبرده ازين قالب خاکي رخت به صحرا جام
اي بت مهوش تو چرا برداشتي از ما دلچون دل ما برنگرفت از لعل لبت کامي
قصد من بي سر و پا يا ديده کند يا دلجاي من بيدل و دين يا دير بود يا دار
واي دل اي واي دل و دين وادل من وادلمطرب دل سوختگان گو تا بزند بر چنگ
وي نظري زانرخ زيبا کرده تمنا دلاي شکري زان لب شيرين کرده تقاضا جان
هندوي زنگي وش زلفت برده بيغما دلجادوي عاشق کش چشمت خورده بافسون خون
روي نتابد نفسي زان روي دلارا دلسرنکشد يکسر مو زان جعد مسلسل عقل
چون دلم افکند درين آتش چکنم با دلچند زني طعنه که خواجو در غم عشق افتاد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط