گر گنج طلب داري از مار مترس اي دل

گر گنج طلب داري از مار مترس اي دل شاعر : خواجوي کرماني ور خرمن گل خواهي از خار مترس اي دل گر گنج طلب داري از مار مترس اي دل از طعنه‌ي بدگويان زنهار مترس اي دل چون زهد و نکونامي بر باد هوا دادي از فخر طمع برکن وز عار مترس اي دل از رندي و بدنامي گر ننگ نمي‌داري ور نور بدست آمد از نار مترس اي دل گر طالب ديداري از خلد برين بگذر ور زانکه شود جانت بيمار مترس اي دل چون نرگس بيمارش خون مي‌خور اگر مستي چون دم زني از وحدت از دار مترس اي دل گر همدم...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر گنج طلب داري از مار مترس اي دل
گر گنج طلب داري از مار مترس اي دل
گر گنج طلب داري از مار مترس اي دل

شاعر : خواجوي کرماني

ور خرمن گل خواهي از خار مترس اي دلگر گنج طلب داري از مار مترس اي دل
از طعنه‌ي بدگويان زنهار مترس اي دلچون زهد و نکونامي بر باد هوا دادي
از فخر طمع برکن وز عار مترس اي دلاز رندي و بدنامي گر ننگ نمي‌داري
ور نور بدست آمد از نار مترس اي دلگر طالب ديداري از خلد برين بگذر
ور زانکه شود جانت بيمار مترس اي دلچون نرگس بيمارش خون مي‌خور اگر مستي
چون دم زني از وحدت از دار مترس اي دلگر همدم منصوري رو لاف انا الحق زن
چون ترک شتر گفتي از بار مترس اي دلجان را چو فدا کردي از تن مکن انديشه
اندک خور و از مستي بسيار مترس اي دلقول حکما بشنو کاندم که قدح نوشي
اقرار نمي‌کردي ز انکار مترس اي دلصد بار ترا گفتم کامروز که چون خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما