نوبتي صبح برآمد ببام

نوبتي صبح برآمد ببام شاعر : خواجوي کرماني نوبت عشاق بگوي اي غلام نوبتي صبح برآمد ببام ساز بر آواز خروسان بام مرغ سحر در سخن آمد به ساز باز رسيد اين نفس از راه شام کوکبه‌ي قافله سالار صبح در حرم خاص مده بار عام خادم ايوان در خلوت ببند از قدح سيم مي لعل فام اي صنم سيم زنخدان بيار رخت تصوف بفروشد تمام صوفي اگر صافي ازين خم خورد در حرم کعبه نسازد مقام حاجي اگر روي تو بيند مقيم بتکده و ميکده بيت الحرام زمزم رندان سبو کش ميست ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نوبتي صبح برآمد ببام
نوبتي صبح برآمد ببام
نوبتي صبح برآمد ببام

شاعر : خواجوي کرماني

نوبت عشاق بگوي اي غلامنوبتي صبح برآمد ببام
ساز بر آواز خروسان باممرغ سحر در سخن آمد به ساز
باز رسيد اين نفس از راه شامکوکبه‌ي قافله سالار صبح
در حرم خاص مده بار عامخادم ايوان در خلوت ببند
از قدح سيم مي لعل فاماي صنم سيم زنخدان بيار
رخت تصوف بفروشد تمامصوفي اگر صافي ازين خم خورد
در حرم کعبه نسازد مقامحاجي اگر روي تو بيند مقيم
بتکده و ميکده بيت الحرامزمزم رندان سبو کش ميست
ننگ غم اندوختگان چيست نامنام جگر سوختگان چيست ننگ
نيست بجز پختن سوداي خامآتش پروانه‌ي پر سوخته
جامه‌ي جان را بنم چشم جامخيز و چو خواجو بصبوحي بشوي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما