چو نام تو در نامه‌ئي ديده‌ام

چو نام تو در نامه‌ئي ديده‌ام شاعر : خواجوي کرماني به نامت که برديده ماليده‌ام چو نام تو در نامه‌ئي ديده‌ام سرا پاي آن نامه بوسيده‌ام بياد زمين بوس درگاه تو سر بندگي بر نپيچيده‌ام ز نام تو وان نامه‌ي نامدار و گرهست ياري من اين ديده‌ام جز اين يک هنر نيست مکتوب را جوابي ازو باز نشنيده‌ام که آنها که در روي او خوانده‌ام از آن ناتراشيده ببريده‌ام قلم چون سر يک زبانيش نيست ازو راستي را پسنديده‌ام ولي اينکه بنهاد سر بر خطم زباني ز ني...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چو نام تو در نامه‌ئي ديده‌ام
چو نام تو در نامه‌ئي ديده‌ام
چو نام تو در نامه‌ئي ديده‌ام

شاعر : خواجوي کرماني

به نامت که برديده ماليده‌امچو نام تو در نامه‌ئي ديده‌ام
سرا پاي آن نامه بوسيده‌امبياد زمين بوس درگاه تو
سر بندگي بر نپيچيده‌امز نام تو وان نامه‌ي نامدار
و گرهست ياري من اين ديده‌امجز اين يک هنر نيست مکتوب را
جوابي ازو باز نشنيده‌امکه آنها که در روي او خوانده‌ام
از آن ناتراشيده ببريده‌امقلم چون سر يک زبانيش نيست
ازو راستي را پسنديده‌امولي اينکه بنهاد سر بر خطم
زباني ز ني بر تراشيده‌امزبانم چو ياراي نطقش نماند
سياهي برون آور از ديده‌امبيا اي دبير ار نداري مداد
ببخشاي برحال شوريده‌امچو زلف تو شوريده شد حال من
سيه روتر از خامه گرديده‌امسيه کرده‌ام نامه از دود دل
بني آتشي تيز پوشيده‌امچو خواجو درين رقعه از سوز عشق


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط