چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم شاعر : خواجوي کرماني و آتش چهره نمودي و ببردي آبم چشم پرخواب گشودي و ببستي خوابم کاب سرچشمهي حيوان نکند سيرابم آنچنان تشنه لعل لب سيراب توام که مرا بيش مسوزان که قوي در تابم دوش هندوي تو در روي تو روشن ميگفت که بود زلف سياهت شب و رخ مهتابم آرزو ميکندم با تو شبي در مهتاب اين خيالست من خسته مگر در خوابم من مگر چشم تو در خواب ببينم هيهات ور بمانم شرف بندگيت دريابم رفتم ار جان بدهم در طلبت عمر تو باد با...