با روي چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم شاعر : خواجوي کرماني با زلف عنبر بارش از مشک ختن باز آمدم با روي چون گلنارش از برگ سمن باز آمدم مردم چو شمع انجمن وز انجمن باز آمدم تا آن نگار سيمبر شد شمع ايواني دگر رفتم ز جان در کوي او وز جان و تن باز آمدم گفتم ببينم روي او يا راه يابم سوي او وز مهر آن سرو روان از نارون باز آمدم از عشق آن جان جهان بگذشتم از جان و جهان رفتم ز شوق از خويشتن وز خويشتن باز آمدم چون باد صبح از بوستان آورد بوي دوستان تا...