نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم

نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم شاعر : خواجوي کرماني چه کنم نبات مصري چو شکر مزيدم نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم ز تو چون توان بريدن چو ز خود بريدم بتو کي توان رسيدن چو ز خويش رفتم نفروشم آرزويت که بجان خريدم چه فروشي آب رويم که بملک عالم نروم ز پيش تيغت که بجان رسيدم ندهم کنون ز دستت که ز دست رفتم چه نديدم از جفا تا ز تو هجر ديدم چه نکردم از وفا تا بتو ميل کردم ز خبر برفتم از وي چو خبر شنيدم که برد خبر به يارم که ز اشتياقش نتوان بشرح گفتن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم
نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم
نکنم حديث شکر چو لبت گزيدم

شاعر : خواجوي کرماني

چه کنم نبات مصري چو شکر مزيدمنکنم حديث شکر چو لبت گزيدم
ز تو چون توان بريدن چو ز خود بريدمبتو کي توان رسيدن چو ز خويش رفتم
نفروشم آرزويت که بجان خريدمچه فروشي آب رويم که بملک عالم
نروم ز پيش تيغت که بجان رسيدمندهم کنون ز دستت که ز دست رفتم
چه نديدم از جفا تا ز تو هجر ديدمچه نکردم از وفا تا بتو ميل کردم
ز خبر برفتم از وي چو خبر شنيدمکه برد خبر به يارم که ز اشتياقش
نتوان بشرح گفتن که چها کشيدمنکشيده زلف عنبر شکنش چو خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط