روزي به سر کوي خرابات رسيدم

روزي به سر کوي خرابات رسيدم شاعر : خواجوي کرماني در کوي خرابان يکي مغبچه ديدم روزي به سر کوي خرابات رسيدم چون در خط سبز و لب لعلش نگريدم از چشم بشد ظلمت و سرچشمه‌ي خضرم چون نقش رخش بر ورق ديده کشيدم نقش دو جهان محو شد از لوح ضميرم در عالم جان معني آن مي‌طلبيدم در لعل لبش يافتم آن نکته که عمري يک جرعه به کام از مي لعلش نچشيدم تا شيشه‌ي خودبيني و هستي نشکستم تا باديه‌ي عالم کثرت نبريدم ساکن نشدم در حرم کعبه‌ي وحدت اکنون که وطن بر در...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
روزي به سر کوي خرابات رسيدم
روزي به سر کوي خرابات رسيدم
روزي به سر کوي خرابات رسيدم

شاعر : خواجوي کرماني

در کوي خرابان يکي مغبچه ديدمروزي به سر کوي خرابات رسيدم
چون در خط سبز و لب لعلش نگريدماز چشم بشد ظلمت و سرچشمه‌ي خضرم
چون نقش رخش بر ورق ديده کشيدمنقش دو جهان محو شد از لوح ضميرم
در عالم جان معني آن مي‌طلبيدمدر لعل لبش يافتم آن نکته که عمري
يک جرعه به کام از مي لعلش نچشيدمتا شيشه‌ي خودبيني و هستي نشکستم
تا باديه‌ي عالم کثرت نبريدمساکن نشدم در حرم کعبه‌ي وحدت
اکنون که وطن بر در ميخانه گزيدمبا من سخن از درس و کتب خانه مگوئيد
قرآن چه کنم حفظ چو مصحف بدريدمايمان چه دهم عرض چو در کفر فتادم
سجاده گرو کردم وز نار خريدمتسبيح بيفکندم و ناقوس گرفتم
معني انا الحق ز سردار شنيدمبردار شدم تا بدهم داد انا الحق
زيرا که من از کفر به اسلام رسيدمخواجو بدر دير شو و کعبه طلب کن


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط