خرم آنروز که از خطهي کرمان بروم شاعر : خواجوي کرماني دل و جان داده ز دست از پي جانان بروم خرم آنروز که از خطهي کرمان بروم مگر اين کز پي آن مايهي درمان بروم با چنين درد ندانم که چه درمان سازم چه نشينم ز پي يوسف کنعان بروم منکه در مصر چو يعقوب عزيزم دارند چو من دلشده با ديدهي گريان بروم بعد از اين قافله در راه بکشتي گذرد چون سکندر ز پي چشمهي حيوان بروم گر چه از ظلمت هجران نبرم جان بکنار همچو باد از پي آن سرو خرامان بروم تا نگويند که...