حکايت رخت از آفتاب ميشنوم شاعر : خواجوي کرماني حديث لعل لبت از شراب ميشنوم حکايت رخت از آفتاب ميشنوم ز چشم خويش يکايک جواب ميشنوم ز آب چشمه هر آن ماجرا که ميرانم ز خامهاش نفس مشک ناب ميشنوم کسي که نسخهي خط تو ميکند تحرير ز چشم مست تو تعبير خواب ميشنوم شبي که نرگس ميگون بخواب ميبينم ز آب ديده نسيم گلاب ميشنوم ز حسرت گل رويت چو اشک ميريزم که مست ميشوم ار نام آب ميشنوم چنان بچشمهي نوشت تعطشي دارم نواي نغمهي دعد از رباب...