دل به دست غم سوداي تو داديم و شديم

دل به دست غم سوداي تو داديم و شديم شاعر : خواجوي کرماني چشمه‌ي خون دل از چشم گشاديم و شديم دل به دست غم سوداي تو داديم و شديم روي در باديه‌ي عشق نهاديم و شديم پشت بردنيي و دين کرده و جان در سر دل مدتي بر سر کوي تو ستاديم و شديم تو نشسته بمي و مطرب و ما مست و خراب همره قافله‌ي باد فتاديم و شديم چون دل خسته‌ي ما رفت بباد از پي دل بوسه بر خاک سر کوي تو داديم و شديم همچو خواجو نگرفته ز دهانت کامي
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل به دست غم سوداي تو داديم و شديم
دل به دست غم سوداي تو داديم و شديم
دل به دست غم سوداي تو داديم و شديم

شاعر : خواجوي کرماني

چشمه‌ي خون دل از چشم گشاديم و شديمدل به دست غم سوداي تو داديم و شديم
روي در باديه‌ي عشق نهاديم و شديمپشت بردنيي و دين کرده و جان در سر دل
مدتي بر سر کوي تو ستاديم و شديمتو نشسته بمي و مطرب و ما مست و خراب
همره قافله‌ي باد فتاديم و شديمچون دل خسته‌ي ما رفت بباد از پي دل
بوسه بر خاک سر کوي تو داديم و شديمهمچو خواجو نگرفته ز دهانت کامي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط