ما سر بنهاديم و به سامان نرسيديم شاعر : خواجوي کرماني در درد بمرديم و بدرمان نرسيديم ما سر بنهاديم و به سامان نرسيديم جان نيز بداديم و بجانان نرسيديم گفتند که جان در قدمش ريز و ببر جان در گرد سراپردهي سلطان نرسيديم گشتيم گدايان سر کويش و هرگز در سايهي آن سرو خرامان نرسيديم چون سايه دويديم به سر در عقبش ليک از سر بگذشتيم و به ميدان نرسيديم رفتيم که جان بر سر ميدانش فشانيم در چشمهي خورشيد درفشان نرسيديم چون ذره سراسيمه شديم از غم و روزي...