ما جرعه چشانيم ولي خضر و شانيم شاعر : خواجوي کرماني ما راه نشينيم ولي شاه نشانيم ما جرعه چشانيم ولي خضر و شانيم ما راهبر باديهي عالم جانيم ما صيد حريم حرم کعبه قدسيم ما سرو خرامندهي بستان روانيم ما بلبل خوش نغمهي باغ ملکوتيم سقاي سر کوي خرابات مغانيم فراش عبادتکدهي راهب ديريم گاه از سرمستي ره کاشانه ندانيم گه ره بمقيمان سماوات نمائيم وز کام چه گوئيد که بي کام و زبانيم از نام چه پرسيد که بي نام و نشانيم هر چيز که گوئيد که آنيم نه...