مه بي مهر من ز شعر سياه شاعر : خواجوي کرماني روي بنمود بامداد پگاه مه بي مهر من ز شعر سياه زده از مشک بر قمر خرگاه کرده از شام بر سحر سايه همچو يوسف فتاده در بن چاه دل من در گو زنخدانش پيش آئينه جمالش آه آه کز دود دل نيارم کرد برم از عشق هم بعشق پناه بجز از عشق چون پناهي نيست ميکشد خاطرم به زلف سياه موي رويم سپيد گشت و هنوز بس بلندست و دست من کوتاه شاخ وصل تو اي درخت اميد در ره عشق سايهام همراه در شب هجر نالهام همدم ...