مه بي مهر من ز شعر سياه

مه بي مهر من ز شعر سياه شاعر : خواجوي کرماني روي بنمود بامداد پگاه مه بي مهر من ز شعر سياه زده از مشک بر قمر خرگاه کرده از شام بر سحر سايه همچو يوسف فتاده در بن چاه دل من در گو زنخدانش پيش آئينه جمالش آه آه کز دود دل نيارم کرد برم از عشق هم بعشق پناه بجز از عشق چون پناهي نيست مي‌کشد خاطرم به زلف سياه موي رويم سپيد گشت و هنوز بس بلندست و دست من کوتاه شاخ وصل تو اي درخت اميد در ره عشق سايه‌ام همراه در شب هجر ناله‌ام همدم ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مه بي مهر من ز شعر سياه
مه بي مهر من ز شعر سياه
مه بي مهر من ز شعر سياه

شاعر : خواجوي کرماني

روي بنمود بامداد پگاهمه بي مهر من ز شعر سياه
زده از مشک بر قمر خرگاهکرده از شام بر سحر سايه
همچو يوسف فتاده در بن چاهدل من در گو زنخدانش
پيش آئينه جمالش آهآه کز دود دل نيارم کرد
برم از عشق هم بعشق پناهبجز از عشق چون پناهي نيست
مي‌کشد خاطرم به زلف سياهموي رويم سپيد گشت و هنوز
بس بلندست و دست من کوتاهشاخ وصل تو اي درخت اميد
در ره عشق سايه‌ام همراهدر شب هجر ناله‌ام همدم
بر دلش بار غم چو بار گناهروز خواجو قيامتست که هست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.