اي رفته پيش چشمه‌ي نوش تو آب مي

اي رفته پيش چشمه‌ي نوش تو آب مي شاعر : خواجوي کرماني چشم تو مست خواب و تو مست و خراب مي اي رفته پيش چشمه‌ي نوش تو آب مي طالع شود ز مطلع جام آفتاب مي فرخنده روز آنکه بروي تو هر دمش آب فسرده را ز چه سازي نقاب مي اکنون که باد صبح گشايد نقاب گل از گوهر قدح بنما لعل ناب مي تا کي کنم ز ديده‌ي مي لعل در قدح روشن بود بتيره شب از ماهتاب مي حاجت بشمع نيست که بزم معاشران محروريان آتش غم را لعاب مي هر چند گفته‌اند حکيمان که نافعست کز بسکه آتشست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اي رفته پيش چشمه‌ي نوش تو آب مي
اي رفته پيش چشمه‌ي نوش تو آب مي
اي رفته پيش چشمه‌ي نوش تو آب مي

شاعر : خواجوي کرماني

چشم تو مست خواب و تو مست و خراب مياي رفته پيش چشمه‌ي نوش تو آب مي
طالع شود ز مطلع جام آفتاب ميفرخنده روز آنکه بروي تو هر دمش
آب فسرده را ز چه سازي نقاب مياکنون که باد صبح گشايد نقاب گل
از گوهر قدح بنما لعل ناب ميتا کي کنم ز ديده‌ي مي لعل در قدح
روشن بود بتيره شب از ماهتاب ميحاجت بشمع نيست که بزم معاشران
محروريان آتش غم را لعاب ميهر چند گفته‌اند حکيمان که نافعست
کز بسکه آتشست نداريم تاب ميساقي ز دور ما قدحي چند در گذار
اشکم ببين ز لعل تو نايب مناب ميچشمم نگر ز شوق تو قائم مقام جام
با او مگوي هيچ سخن جز زباب ميخواجو که هست بر در ميخانه خاک راه


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط