گهم راني و گه دشنام خواني

گهم راني و گه دشنام خواني شاعر : خواجوي کرماني تو داني گر بخواني ور براني گهم راني و گه دشنام خواني نمي‌دانم دري باقي تو داني من از عالم برون از آستانت چه خيزد گر اسيري را بخواني چه باشد گر غريبي را بپرسي کند کوه گرانم دل گراني ز بس کز ناله‌ي من در فغانست تو مي‌خواهي که بر خاکم نشاني چو من دور از تو بر آتش نشستم ببرد آبم شراب ارغواني بزد راهم سماع ارغنوني که بر بادست دوران جواني بيا تا با جوانان باده نوشيم خط سبزت مثال آسماني...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گهم راني و گه دشنام خواني
گهم راني و گه دشنام خواني
گهم راني و گه دشنام خواني

شاعر : خواجوي کرماني

تو داني گر بخواني ور برانيگهم راني و گه دشنام خواني
نمي‌دانم دري باقي تو دانيمن از عالم برون از آستانت
چه خيزد گر اسيري را بخوانيچه باشد گر غريبي را بپرسي
کند کوه گرانم دل گرانيز بس کز ناله‌ي من در فغانست
تو مي‌خواهي که بر خاکم نشانيچو من دور از تو بر آتش نشستم
ببرد آبم شراب ارغوانيبزد راهم سماع ارغنوني
که بر بادست دوران جوانيبيا تا با جوانان باده نوشيم
خط سبزت مثال آسمانيزهي رويت گل باغ بهشتي
که از سر تا قدم عين روانيترا سرو روان گفتن روا نيست
نديدم کس بدين شيرين زبانيچو نام شکرت گفتم خرد گفت
بشستي دست از آب زندگانيخضر گر چشمه‌ي نوشت بديدي
که بر مردم فتد از ناتوانيبهر سو گو مرو چشم تو زانروي
کند گاه سخن گوهر فشانيبياد لعل در پاش تو خواجو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط