گهم راني و گه دشنام خواني شاعر : خواجوي کرماني تو داني گر بخواني ور براني گهم راني و گه دشنام خواني نميدانم دري باقي تو داني من از عالم برون از آستانت چه خيزد گر اسيري را بخواني چه باشد گر غريبي را بپرسي کند کوه گرانم دل گراني ز بس کز نالهي من در فغانست تو ميخواهي که بر خاکم نشاني چو من دور از تو بر آتش نشستم ببرد آبم شراب ارغواني بزد راهم سماع ارغنوني که بر بادست دوران جواني بيا تا با جوانان باده نوشيم خط سبزت مثال آسماني...