در باز جان گر آرزوي جان طلب کني شاعر : خواجوي کرماني بگذر ز سر اگر سر و سامان طلب کني در باز جان گر آرزوي جان طلب کني وانگه فضاي عالم ايمان طلب کني در تنگناي کفر فرو ماندهئي هنوز دردي نيافتي ز چه درمان طلب کني زخمي نخوردي از چه کني مرهم التماس وين طرفهتر که ملکت سلطان طلب کني در مرتبت بپايهي دربان نميرسي وينم عجب که روضهي رضوان طلب کني خرمن بباد بر دهي از بهر گندمي از باد بوي يوسف کنعان طلب کني يکشب بکنج کلبهي احزان نکرده روز ...