شايد آنزلف شکن بر شکن ار مي‌شکني

شايد آنزلف شکن بر شکن ار مي‌شکني شاعر : خواجوي کرماني دل ما را مشکن بيش بپيمان شکني شايد آنزلف شکن بر شکن ار مي‌شکني چشم بر هم نزني تا همه بر هم نزني کار زلف سيه ار سر ز خطت برگيرد اي بسا کار سر زلف که در پا فکني گر چه سر بر خط هندوي تو دارد دايم نسبت زلف تو کردند بمشک ختني از چه در تاب شو دهر نفسي گر بخطا راستي دست تو بالاست ز سرو چمني وصف بالاي بلندت بسخن نايد راست گرم از چشم بيفتاد عقيق يمني چون لب لعل تو در چشم من آيد چه عجب آب...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شايد آنزلف شکن بر شکن ار مي‌شکني
شايد آنزلف شکن بر شکن ار مي‌شکني
شايد آنزلف شکن بر شکن ار مي‌شکني

شاعر : خواجوي کرماني

دل ما را مشکن بيش بپيمان شکنيشايد آنزلف شکن بر شکن ار مي‌شکني
چشم بر هم نزني تا همه بر هم نزنيکار زلف سيه ار سر ز خطت برگيرد
اي بسا کار سر زلف که در پا فکنيگر چه سر بر خط هندوي تو دارد دايم
نسبت زلف تو کردند بمشک ختنياز چه در تاب شو دهر نفسي گر بخطا
راستي دست تو بالاست ز سرو چمنيوصف بالاي بلندت بسخن نايد راست
گرم از چشم بيفتاد عقيق يمنيچون لب لعل تو در چشم من آيد چه عجب
آب شيرين برود از تو بشکر دهنيگر چه تلخست جواب از لب شورانگيزت
هر دمم کلک سيه روي کند همسخنيهر شبم آه جگر سوز کند همنفسي
از حيا آب شود رسته‌ي در عدنيچشم خواجو چو سر درج گهر بگشايد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط