مستي ز چشم دلکش ميگون يار جوي شاعر : خواجوي کرماني وز جام باده کام دل بيقرار جوي مستي ز چشم دلکش ميگون يار جوي با دوستان نشين و مي خوشگوار جوي اکنون که بانگ بلبل مست از چمن بخاست چون سرو خوش برآي و لب جوبيار جوي گر وصل يار سرو قدت دست ميدهد در پاي گل ز دست بتي گلعذار جوي فصل بهار باده گلبوي لاله گون و انفاس عيسوي ز نسيم بهار جوي از باغ پرس قصه بتخانهي بهار در ناف شب دو سلسلهي مشکبار جوي اي دل مجوي نافهي مشکل ختا وليک يا از ميان...