چون ني سر گشته‌ي چوگان چو گوي

چون ني سر گشته‌ي چوگان چو گوي شاعر : خواجوي کرماني رو بترک گوي سر گردان بگوي چون ني سر گشته‌ي چوگان چو گوي بوک چوگان سر فرود آرد بگوي گوي چون با زخم چوگانش سريست کشتگانرا در ميان خون بجوي تشنگان را بر کنار جو ببين مطربان در شور و ما در هاي و هوي عارفان در وجد و ما در هاي هاي کوزه‌گر چون از گلم سازد سبوي تشنه‌ي خمخانه باشد جان من ور نهم رو بر درت کو آب روي گر شوم خاک رهت کو راه آن زانکه گل خوشتر بود بر طرف جوي شايد ار بر چشمها جايت...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چون ني سر گشته‌ي چوگان چو گوي
چون ني سر گشته‌ي چوگان چو گوي
چون ني سر گشته‌ي چوگان چو گوي

شاعر : خواجوي کرماني

رو بترک گوي سر گردان بگويچون ني سر گشته‌ي چوگان چو گوي
بوک چوگان سر فرود آرد بگويگوي چون با زخم چوگانش سريست
کشتگانرا در ميان خون بجويتشنگان را بر کنار جو ببين
مطربان در شور و ما در هاي و هويعارفان در وجد و ما در هاي هاي
کوزه‌گر چون از گلم سازد سبويتشنه‌ي خمخانه باشد جان من
ور نهم رو بر درت کو آب رويگر شوم خاک رهت کو راه آن
زانکه گل خوشتر بود بر طرف جويشايد ار بر چشمها جايت کنند
با قدت سرو خرامان گو مرويبا رخت خورشيد تابان گو متاب
مي‌برم در زلف مشکين تو بويدل که بر خاک درت گم کرده‌ام
فرق نبود موئي از من تا بمويگر ترا با موي مي‌باشد سري
گر نشويد دست دست از وي بشويبا لبت خواجو ز آب زندگي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط