گر تو شيرين شکر لب بشکر خنده در آئي

گر تو شيرين شکر لب بشکر خنده در آئي شاعر : خواجوي کرماني بشکر خنده‌ي شيرين دل خلقي بربائي گر تو شيرين شکر لب بشکر خنده در آئي وان نه سرچشمه نوشست که سريست خدائي آن نه مرجان خموشست که جانيست مصور با تو چون راست توان گفت ببالا که بلائي وصف بالاي بلندت بسخن راست نيايد روح را دل بگشايد چو تو برقع بگشائي سرو را کار ببندد چو ميان تنگ ببندي نکند ترک خطا با تو که ترکست و ختائي همه گويند که آن ترک ختائي بچه زانروي که من از خود بروم چون تو پري چهره...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گر تو شيرين شکر لب بشکر خنده در آئي
گر تو شيرين شکر لب بشکر خنده در آئي
گر تو شيرين شکر لب بشکر خنده در آئي

شاعر : خواجوي کرماني

بشکر خنده‌ي شيرين دل خلقي بربائيگر تو شيرين شکر لب بشکر خنده در آئي
وان نه سرچشمه نوشست که سريست خدائيآن نه مرجان خموشست که جانيست مصور
با تو چون راست توان گفت ببالا که بلائيوصف بالاي بلندت بسخن راست نيايد
روح را دل بگشايد چو تو برقع بگشائيسرو را کار ببندد چو ميان تنگ ببندي
نکند ترک خطا با تو که ترکست و ختائيهمه گويند که آن ترک ختائي بچه زانروي
که من از خود بروم چون تو پري چهره در آئيچون درآئي نتوانم که مراد از تو بجويم
گر چه هر جا که توئي در دل پرحسرت مائيتو جدائي که جدائي طلبي هر نفس از ما
که گدا گر بکشندش نکند ترک گدائيمن بغوغاي رقيبان ز درت باز نگردم
که گرفتار بتانرا نبود روي رهائيوحشي از قيد تو نگريزد و خواجو ز کمندت


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط