ايکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئي شاعر : خواجوي کرماني جعدت از مشک سيه فرق ندارد موئي ايکه عنبر ز سر زلف تو دارد بوئي گر چه در چشم تو ممکن نبود آهوئي آهوانند در آن غمزهي شير افکن تو هيچ عاقل ندهد دل بچنان هندوئي دل بزلفت من ديوانه چرا ميدادم عاقبت گشت دلم صيد کمان ابروئي مدتي گوشه گرفتم ز خدنگ اندازان طاق محراب بود خوابگه جادوئي عين سحرست که پيوسته پريرويانرا ميبرم در خم آن طره مشکين بوئي دل شوريده که گم کردن و دادم بر باد ديده سوي...