بي تو حرامست به خلوت نشست

بي تو حرامست به خلوت نشست شاعر : سعدي حيف بود در به چنين روي بست بي تو حرامست به خلوت نشست گر بهلي بازنيايد به دست دامن دولت چو به دست اوفتاد وين چه نمک بود که ريشم بخست اين چه نظر بود که خونم بريخت وان که درآمد به کمندت نجست هر که بيفتاد به تيرت نخاست مرغ به دام آمد و ماهي به شست ما به تو يک باره مقيد شديم عقل بلا ديد و به کنجي نشست صبر قفا خورد و به راهي گريخت عهد محبت نتوانم شکست بار مذلت بتوانم کشيد پيش وجودت نتوان گفت هست...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بي تو حرامست به خلوت نشست
بي تو حرامست به خلوت نشست
بي تو حرامست به خلوت نشست

شاعر : سعدي

حيف بود در به چنين روي بستبي تو حرامست به خلوت نشست
گر بهلي بازنيايد به دستدامن دولت چو به دست اوفتاد
وين چه نمک بود که ريشم بخستاين چه نظر بود که خونم بريخت
وان که درآمد به کمندت نجستهر که بيفتاد به تيرت نخاست
مرغ به دام آمد و ماهي به شستما به تو يک باره مقيد شديم
عقل بلا ديد و به کنجي نشستصبر قفا خورد و به راهي گريخت
عهد محبت نتوانم شکستبار مذلت بتوانم کشيد
پيش وجودت نتوان گفت هستوين رمقي نيز که هست از وجود
سجده صورت نکند بت پرستهرگز اگر راه به معني برد
هر که چو سعدي شود از عشق مستمستي خمرش نکند آرزو


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.