بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست

بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست شاعر : سعدي بگوي اگر گنهي رفت و گر خطايي هست بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست مکن که مظلمه خلق را جزايي هست روا بود که چنين بي‌حساب دل ببري نظر کنند که در کوي ما گدايي هست توانگران را عيبي نباشد ار وقتي ز دوستان نشنيدم که آشنايي هست به کام دشمن و بيگانه رفت چندين روز کسي نگفت که بيرون از اين دوايي هست کسي نماند که بر درد من نبخشايد از اين طرف که منم همچنان صفايي هست هزار نوبت اگر خاطرم بشوراني هنوز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست
بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست
بيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست

شاعر : سعدي

بگوي اگر گنهي رفت و گر خطايي هستبيا بيا که مرا با تو ماجرايي هست
مکن که مظلمه خلق را جزايي هستروا بود که چنين بي‌حساب دل ببري
نظر کنند که در کوي ما گدايي هستتوانگران را عيبي نباشد ار وقتي
ز دوستان نشنيدم که آشنايي هستبه کام دشمن و بيگانه رفت چندين روز
کسي نگفت که بيرون از اين دوايي هستکسي نماند که بر درد من نبخشايد
از اين طرف که منم همچنان صفايي هستهزار نوبت اگر خاطرم بشوراني
هنوز جهل مصور که کيميايي هستبه دود آتش ماخوليا دماغ بسوخت
و گر به کام رسد همچنان رجايي هستبه کام دل نرسيديم و جان به حلق رسيد
که در جهان بجز از کوي دوست جايي هستبه جان دوست که در اعتقاد سعدي نيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط