آفتاب از کوه سر بر ميزند شاعر : سعدي ماه روي انگشت بر در ميزند آفتاب از کوه سر بر ميزند هر زماني صيد ديگر ميزند آن کمان ابرو که تير غمزه اش تا نپنداري که خنجر ميزند دست و ساعد ميکشد درويش را طعنه بر بالاي عرعر ميزند ياسمين بويي که سرو قامتش کاين گهر ميريزد آن زر ميزند روي و چشمي دارم اندر مهر او تا حبيبش سنگ بر سر ميزند عشق را پيشانيي بايد چو ميخ نوش ميگيرند و نشتر ميزنند انگبين رويان نترسند از مگس ور ببندي سر به...