آفتاب از کوه سر بر مي‌زند

آفتاب از کوه سر بر مي‌زند شاعر : سعدي ماه روي انگشت بر در مي‌زند آفتاب از کوه سر بر مي‌زند هر زماني صيد ديگر مي‌زند آن کمان ابرو که تير غمزه اش تا نپنداري که خنجر مي‌زند دست و ساعد مي‌کشد درويش را طعنه بر بالاي عرعر مي‌زند ياسمين بويي که سرو قامتش کاين گهر مي‌ريزد آن زر مي‌زند روي و چشمي دارم اندر مهر او تا حبيبش سنگ بر سر مي‌زند عشق را پيشانيي بايد چو ميخ نوش مي‌گيرند و نشتر مي‌زنند انگبين رويان نترسند از مگس ور ببندي سر به...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آفتاب از کوه سر بر مي‌زند
آفتاب از کوه سر بر مي‌زند
آفتاب از کوه سر بر مي‌زند

شاعر : سعدي

ماه روي انگشت بر در مي‌زندآفتاب از کوه سر بر مي‌زند
هر زماني صيد ديگر مي‌زندآن کمان ابرو که تير غمزه اش
تا نپنداري که خنجر مي‌زنددست و ساعد مي‌کشد درويش را
طعنه بر بالاي عرعر مي‌زندياسمين بويي که سرو قامتش
کاين گهر مي‌ريزد آن زر مي‌زندروي و چشمي دارم اندر مهر او
تا حبيبش سنگ بر سر مي‌زندعشق را پيشانيي بايد چو ميخ
نوش مي‌گيرند و نشتر مي‌زنندانگبين رويان نترسند از مگس
ور ببندي سر به در بر مي‌زنددر به روي دوست بستن شرط نيست
کاين سخن آتش به ني در مي‌زندسعديا ديگر قلم پولاد دار


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.