بلبلي بي‌دل نوايي مي‌زند

بلبلي بي‌دل نوايي مي‌زند شاعر : سعدي بادپيمايي هوايي مي‌زند بلبلي بي‌دل نوايي مي‌زند و اندرونم مرحبايي مي‌زند کس نمي‌بينم ز بيرون سراي چون بر او باد صبايي مي‌زند آتشي دارم که مي‌سوزد وجود غرقه حالي دست و پايي مي‌زند گر چه دريا را نمي‌بيند کنار سر به ديوار سرايي مي‌زند فتنه‌اي بر بام باشد تا يکي زان که شمشير آشنايي مي‌زند آشنايان را جراحت مرهمست پادشاهي با گدايي مي‌زند حيف باشد دست او در خون من راضيم گر بي خطايي مي‌زند بنده‌ام...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بلبلي بي‌دل نوايي مي‌زند
بلبلي بي‌دل نوايي مي‌زند
بلبلي بي‌دل نوايي مي‌زند

شاعر : سعدي

بادپيمايي هوايي مي‌زندبلبلي بي‌دل نوايي مي‌زند
و اندرونم مرحبايي مي‌زندکس نمي‌بينم ز بيرون سراي
چون بر او باد صبايي مي‌زندآتشي دارم که مي‌سوزد وجود
غرقه حالي دست و پايي مي‌زندگر چه دريا را نمي‌بيند کنار
سر به ديوار سرايي مي‌زندفتنه‌اي بر بام باشد تا يکي
زان که شمشير آشنايي مي‌زندآشنايان را جراحت مرهمست
پادشاهي با گدايي مي‌زندحيف باشد دست او در خون من
راضيم گر بي خطايي مي‌زندبنده‌ام گر بي گناهي مي‌کشد
مي‌فرستد يا قفايي مي‌زندشکر نعمت مي‌کنم گر خلعتي
هر که بعد از عشق رايي مي‌زندناپسنديدست پيش اهل راي
مطرب ما خوش به تايي مي‌زندمحتسب گو چنگ ميخواران بسوز
سعدي اين دم هم ز جايي مي‌زنددود از آتش مي‌رود خون از قتيل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط