چه کند بنده که بر جور تحمل نکند شاعر : سعدي دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند چه کند بنده که بر جور تحمل نکند سر و جان خواه که ديوانه تأمل نکند دل و دين در سر کارت شد و بسياري نيست چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند سحر گويند حرامست در اين عهد وليک که مبادا که چه دريام به ساحل نکند غرقه در بحر عميق تو چنان بيخبرم بلبل ار روي تو بيند طلب گل نکند به گلستان نروم تا تو در آغوش مني چيز و کس در نظرش باز تخيل نکند هر که با دوست چو سعدي نفسي خوش دريافت...