خجلست سرو بستان بر قامت بلندش شاعر : سعدي همه صيد عقل گيرد خم زلف چون کمندش خجلست سرو بستان بر قامت بلندش ز چمن نرست سروي که ز بيخ برنکندش چو درخت قامتش ديد صبا به هم برآمد مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش اگر آفتاب با او زند از گزاف لافي که معالجت توان کرد به پند يا به بندش نه چنان ز دست رفتست وجود ناتوانم نشنيدمي ز دشمن سخنان ناپسندش گرم آن قرار بودي که ز دوست برکنم دل حذر از دعاي درويش و کف نيازمندش تو که پادشاه حسني نظري به بندگان...