غم زمانه خورم يا فراق يار کشم

غم زمانه خورم يا فراق يار کشم شاعر : سعدي به طاقتي که ندارم کدام بار کشم غم زمانه خورم يا فراق يار کشم نه قدرتي که به شوخيش در کنار کشم نه قوتي که توانم کناره جستن از او نه پاي عقل که در دامن قرار کشم نه دست صبر که در آستين عقل برم جفاي دوست زنم گر نه مردوار کشم ز دوستان به جفا سيرگشت مردي نيست چرا صبور نباشم که جور يار کشم چو مي‌توان به صبوري کشيد جور عدو ضرورتست که درد سر خمار کشم شراب خورده ساقي ز جام صافي وصل کمينه ديده سعديش پيش...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
غم زمانه خورم يا فراق يار کشم
غم زمانه خورم يا فراق يار کشم
غم زمانه خورم يا فراق يار کشم

شاعر : سعدي

به طاقتي که ندارم کدام بار کشمغم زمانه خورم يا فراق يار کشم
نه قدرتي که به شوخيش در کنار کشمنه قوتي که توانم کناره جستن از او
نه پاي عقل که در دامن قرار کشمنه دست صبر که در آستين عقل برم
جفاي دوست زنم گر نه مردوار کشمز دوستان به جفا سيرگشت مردي نيست
چرا صبور نباشم که جور يار کشمچو مي‌توان به صبوري کشيد جور عدو
ضرورتست که درد سر خمار کشمشراب خورده ساقي ز جام صافي وصل
کمينه ديده سعديش پيش خار کشمگلي چو روي تو گر در چمن به دست آيد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط