يکي مرد درويش در خاک کيش

يکي مرد درويش در خاک کيش شاعر : سعدي نکو گفت با همسر زشت خويش يکي مرد درويش در خاک کيش مينداي گلگونه بر روي زشت چو دست قضا زشت رويت سرشت به سرمه که بينا کند چشم کور؟ که حاصل کند نيکبختي به زور؟ محال است دوزندگي از سگان نيايد نکوکار از بدرگان ندانند کرد انگبين از ز قوم همه فيلسوفان يونان و روم به سعي اندر او تربيت گم شود ز وحشي نيايد که مردم شود وليکن نيايد ز سنگ آينه توان پاک کردن ز زنگ آينه نه زنگي به گرما به گردد سپيد به...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
يکي مرد درويش در خاک کيش
يکي مرد درويش در خاک کيش
يکي مرد درويش در خاک کيش

شاعر : سعدي

نکو گفت با همسر زشت خويشيکي مرد درويش در خاک کيش
مينداي گلگونه بر روي زشتچو دست قضا زشت رويت سرشت
به سرمه که بينا کند چشم کور؟که حاصل کند نيکبختي به زور؟
محال است دوزندگي از سگاننيايد نکوکار از بدرگان
ندانند کرد انگبين از ز قومهمه فيلسوفان يونان و روم
به سعي اندر او تربيت گم شودز وحشي نيايد که مردم شود
وليکن نيايد ز سنگ آينهتوان پاک کردن ز زنگ آينه
نه زنگي به گرما به گردد سپيدبه کوشش نرويد گل از شاخ بيد
سپر نيست مربنده را جز رضاچو رد مي‌نگردد خدنگ قضا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط