صبحدمي که برکنم، ديده به روشناييت

صبحدمي که برکنم، ديده به روشناييت شاعر : سعدي بر در آسمان زنم، حلقه‌ي آشناييت صبحدمي که برکنم، ديده به روشناييت گر به توانگري رسد، نوبتي از گداييت سر به سرير سلطنت، بنده فرو نياورد چون پس پرده مي‌رود اينهمه دلرباييت پرده اگر برافکني، وه که چه فتنه‌ها رود تا شب رهروان شود، روز به روشناييت گوشه‌ي چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن عرضه همي دهند و ما، قصه‌ي بي‌نواييت خلق جزاي بد عمل، بر در کبرياي تو سر ننهد به بندگي، بر خط پادشاييت سر ننهند بندگان،...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
صبحدمي که برکنم، ديده به روشناييت
صبحدمي که برکنم، ديده به روشناييت
صبحدمي که برکنم، ديده به روشناييت

شاعر : سعدي

بر در آسمان زنم، حلقه‌ي آشناييتصبحدمي که برکنم، ديده به روشناييت
گر به توانگري رسد، نوبتي از گداييتسر به سرير سلطنت، بنده فرو نياورد
چون پس پرده مي‌رود اينهمه دلرباييتپرده اگر برافکني، وه که چه فتنه‌ها رود
تا شب رهروان شود، روز به روشناييتگوشه‌ي چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن
عرضه همي دهند و ما، قصه‌ي بي‌نواييتخلق جزاي بد عمل، بر در کبرياي تو
سر ننهد به بندگي، بر خط پادشاييتسر ننهند بندگان، بر خط پادشاه اگر
کاتش آن فرو کشد، گريه‌ام از جداييتوقتي اگر برانيم، بنده‌ي دوزخم بکن
تا به خيال در بود، پيري و پارساييتراه تو نيست سعديا، کمزني و مجردي


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط