شبي در خرقه رندآسا، گذر کردم به ميخانه شاعر : سعدي ز عشرت ميپرستان را، منور بود کاشانه شبي در خرقه رندآسا، گذر کردم به ميخانه که تا قصر دماغ ايمن بود ز آواز بيگانه ز خلوتگاه رباني، وثاقي در سراي دل به نافرزانگي گفتند کاول مرد فرزانه چو ساقي در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس که من پيرامن شمعش، نيارد بود پروانه به تندي گفتم آري من، شراب از مجلسي خوردم به گوش همتش ديگر، کي آيد شعر و افسانه دلي کز عالم وحدت، سماع حق شنيدست او مرا پيري خراباتي،...