چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد

چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد شاعر : سعدي وجود غير حق در چشم توحيدش عدم گردد چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد به هر حرفي که پيش آيد به تارک چون قلم گردد کمر بندد قلم کردار سر در پيش و لب برهم که در راه خدا چون گوي سرتاسر قدم گردد ز چوگان ملامت نادر آن کس روي برتابد که پيشاني کند چون ميخ و همچون نعل خم گردد سم يکران سلطان را درين ميدان کسي بيند عمل گر بد بود ور نيک بر عامل رقم گردد تو خواهي نيک و خواهي بدکن امروز اي پسر کاينجا ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد

شاعر : سعدي

وجود غير حق در چشم توحيدش عدم گرددچو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
به هر حرفي که پيش آيد به تارک چون قلم گرددکمر بندد قلم کردار سر در پيش و لب برهم
که در راه خدا چون گوي سرتاسر قدم گرددز چوگان ملامت نادر آن کس روي برتابد
که پيشاني کند چون ميخ و همچون نعل خم گرددسم يکران سلطان را درين ميدان کسي بيند
عمل گر بد بود ور نيک بر عامل رقم گرددتو خواهي نيک و خواهي بدکن امروز اي پسر کاينجا
ستمگر نيز روزي کشته‌ي تيغ ستم گرددمبين کز ظلم جباري، کم‌آزاري ستم بيند
که کشتي روز طوفان غرقه از بار شکم گردددرين گرداب بي‌پايان منه بار شکم بر دل
به سعي آيينه‌ي گيتي‌نما و جام جم گرددبه سعي اي آهنين دل مدتي باري بکش کهن
که محرم گر شوي، ذاتت حقايق را حرم گرددتکاپوي حرم تا کي، خيال از طبع بيرون کن
چنين سنگي مگر داير به سيلاب ندم گرددکباير سهمگين سنگيست در ره مانده مردم را
چو بيعقلان مرو دنبال آن شادي که غم گرددغمي خور کان به شاديهاي بي‌اندازه انجامد
برايشان چون بگشت احوال، بر ما نيز هم گرددخداوندان فتح ملک و کسر دشمنان را گوي
تنت را زخمها برگير تا کنزالحکم گردددلت را ديده‌ها بردوز تاعين‌اليقين گردد
شکم خالي چو نرگس باش تا دستت درم گردددرونت حرص نگذارد که زر بر دوستان پاشي
مرا افزون شود بي‌آنکه از ملک تو کم گرددخداوندا گر افزايي بدين حکمت که بخشيدي
مدد فرما به فضل خويش تا اين قطره يم گرددفتاد اندر تن خاکي، ز ابر بخششت قطره
ثناي سيد مرسل نبي محترم گردداميد رحمتست آري خصوص آن را که در خاطر
که بارد قطره‌اي در حال درياي نعم گرددمحمد کز ثناي فضل او بر خاک هر خاطر
که در دريوزه صوفي گرد اصحاب کرم گرددچو دولت بايدم تحميد ذات مصطفي گويم
تو در علمش چه داني باش تا فردا علم گرددزبان را درکش اي سعدي ز شرح علم او گفتن
که بوجهل آن بود کو خود به دانش بوالحکم گردداگر تو حکمت آموزي به ديوان محمد رو
هر آن درويش صاحبدل کزين در محتشم گرددز قعر جاوداني رست و صاحب مال دنيا شد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط