وجودم به تنگ آمد از جور تنگي

وجودم به تنگ آمد از جور تنگي شاعر : سعدي شدم در سفر روزگاري درنگي وجودم به تنگ آمد از جور تنگي چو يأجوج بگذشتم از سد سنگي جهان زير پي چون سکندر بريدم جهان درهم افتاده چون موي زنگي برون جستم از تنگ ترکان چو ديدم ز گرگان به در رفته آن تيز چنگي چو بازآمدم کشور آسوده ديدم سر زلف خوبان چو درع فرنگي خط ماهرويان چو مشک تتاري پلنگان رها کرده خوي پلنگي به نام ايزد آباد و پر ناز و نعمت برون، لشکري چون هژبران جنگي درون مردمي چون ملک نيک محضر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وجودم به تنگ آمد از جور تنگي
وجودم به تنگ آمد از جور تنگي
وجودم به تنگ آمد از جور تنگي

شاعر : سعدي

شدم در سفر روزگاري درنگيوجودم به تنگ آمد از جور تنگي
چو يأجوج بگذشتم از سد سنگيجهان زير پي چون سکندر بريدم
جهان درهم افتاده چون موي زنگيبرون جستم از تنگ ترکان چو ديدم
ز گرگان به در رفته آن تيز چنگيچو بازآمدم کشور آسوده ديدم
سر زلف خوبان چو درع فرنگيخط ماهرويان چو مشک تتاري
پلنگان رها کرده خوي پلنگيبه نام ايزد آباد و پر ناز و نعمت
برون، لشکري چون هژبران جنگيدرون مردمي چون ملک نيک محضر
جهاني پرآشوب و تشويش و تنگيچنان بود در عهد اول که ديدي
جهاني پرآشوب و تشويش و تنگيچنان بود در عهد اول که ديدي
اتابک ابوبکربن سعد زنگيچنين شد در ايام سلطان عادل


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما