وجود عاريتي دل درو نشايد بست

وجود عاريتي دل درو نشايد بست شاعر : سعدي همانکه مرهم جان بود دل به نيش بخست وجود عاريتي دل درو نشايد بست همي به عالم علوي رود ز عالم پست اگر جواهر ارواح در کشاکش نزع که شوق مي‌بستاند عنان عقل از دست بر آب ديده‌ي مهجور هم ملامت نيست که چون فرو دود آبش چو شاخ تر بشکست درخت سبز نمي‌بيني اي عجب در باغ که بامداد قيامت درو توان پيوست چگونه تلخ نباشد شب فراق کسي بر آب و باد کجا باشد اعتماد نشست؟ جهان بر آب نهادست و زندگي بر باد که خيمه برکن...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
وجود عاريتي دل درو نشايد بست
وجود عاريتي دل درو نشايد بست
وجود عاريتي دل درو نشايد بست

شاعر : سعدي

همانکه مرهم جان بود دل به نيش بخستوجود عاريتي دل درو نشايد بست
همي به عالم علوي رود ز عالم پستاگر جواهر ارواح در کشاکش نزع
که شوق مي‌بستاند عنان عقل از دستبر آب ديده‌ي مهجور هم ملامت نيست
که چون فرو دود آبش چو شاخ تر بشکستدرخت سبز نمي‌بيني اي عجب در باغ
که بامداد قيامت درو توان پيوستچگونه تلخ نباشد شب فراق کسي
بر آب و باد کجا باشد اعتماد نشست؟جهان بر آب نهادست و زندگي بر باد
که خيمه برکن و آخور هنوز خنگ نبستچو لشکري که به گوش آيدش نداي رحيل
به زور دست طبيعت شکسته گير به شستکمان عمر چهل سالگي و پنجه را
که باز در دهنت همچنان کند که کبستگر انگبين دهدت روزگار غره مباش
تو نيز صبر کن اي بنده‌ي خداي پرستخداي عزوجل قبض کرد بنده‌ي خويش
عفاالله آنکه سبکبار و بيگناه برستجهان سراي غرورست و ديو نفس و هوا
ازين کمند نشايد به شيرمردي رسترضا به حکم قضا گر دهيم و گر ندهيم
دريغ بيهده بردن بران دو نرگس مستبنفشه‌وار نشستن چه سود سر در پيش
تو را که سايه‌ي بوبکر سعد زنگي هستگر آفتاب فرو شد هنوز باکي نيست


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط