اي چون تو نديده جم آخر چه جمالست اين
اي چون تو نديده جم آخر چه جمالست اين
شاعر : سنايي غزنوي
وي چون تو به عالم کم آخر چه کمالست اين اي چون تو نديده جم آخر چه جمالست اين اي شمع نکورويان آخر چه وصالست اين تو با من و من پويان هر جاي ترا جويان اي ميوهي روحاني آخر چه نهالست اين زان گلبن انساني هر دم گلي افشاني اي وهم ز تو حيران آخر چه جمالست اين در وصف تو عقل و جان چون من شده سرگردان اي جادوي صورت گر آخر چه خيالست اين گفتي که چو من دلبر داري وز من بهتر اي چشم و چراغ ما آخر چه مثالست اين اي از پي داغ ما آرايش باغ ما اي ماه نکويي تو آخر چه خصالست اين هر روز نپويي تو جز عشق نجويي تو اي شوخک بيشرمک آخر چه وبالست اين هر روز مرا نرمک بکشي تو به آزرمک اي ماه نکو منظر آخر چه سوالست اين پرسي: چو مني دلبر بيني تو به عالم در اي خسته از آن خستي آخر چه ملالست اين ما را نه بدين سستي زين بيش همي جستي اي بي خود و با ما تو آخر چه دلالست اين گفتي همه جا با تو وصلست مرا با تو اي ناقد نيک و بد آخر چه محالست اين گفتي که سنايي خود داريم و ازو به صد