دوشم اسباب عيش نيکو بود

دوشم اسباب عيش نيکو بود شاعر : سيف فرغاني خلوتم با نگار دلجو بود دوشم اسباب عيش نيکو بود غير من هر چه بود نيکو بود اندر آن خلوت بهشت آيين سينه بر سينه روي بر رو بود با دلارام من مرا تا روز دهنش پسته‌ي سخن‌گو بود سخنش چاشني شکر داشت که چه سيمين بر و سمن بو بود نکني باور ار تو را گويم آن که در پاي اسب چون گو بود بود در دست شاه چون چوگان سنگ بر چرخ و آب در جو بود آسياي مراد را همه شب چون نکو بنگريستم او بود من به نور جمال او...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دوشم اسباب عيش نيکو بود
دوشم اسباب عيش نيکو بود
دوشم اسباب عيش نيکو بود

شاعر : سيف فرغاني

خلوتم با نگار دلجو بوددوشم اسباب عيش نيکو بود
غير من هر چه بود نيکو بوداندر آن خلوت بهشت آيين
سينه بر سينه روي بر رو بودبا دلارام من مرا تا روز
دهنش پسته‌ي سخن‌گو بودسخنش چاشني شکر داشت
که چه سيمين بر و سمن بو بودنکني باور ار تو را گويم
آن که در پاي اسب چون گو بودبود در دست شاه چون چوگان
سنگ بر چرخ و آب در جو بودآسياي مراد را همه شب
چون نکو بنگريستم او بودمن به نور جمال او خود را
پاسبان وار بر سر کو بودزنگي شب چراغ ماه به دست
گر ز تو تا تو يک سر مو بوددوري از دوست، سيف فرغاني!


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط