دل ز غمت زنده شد اي غم تو جان دل

دل ز غمت زنده شد اي غم تو جان دل شاعر : سيف فرغاني نام تو آرام جان درد تو درمان دل دل ز غمت زنده شد اي غم تو جان دل دل به تو لايق که تو آن دلي آن دل من به تو اولي که تو آن مني آن من شوق جگر خوار تو آمده مهمان دل عشق ستمکار تو رفته به پيکار جان چون جگري بيش نيست سوخته بر خوان دل تر کنم از آب چشم روي چونان خشک را تا سر زلف تو شد سلسله جنبان دل بنده ز پيوند جان حبل تعلق بريد تا غم تو برنکرد سر ز گريبان دل انده دنيا نداد دامن جانم ز دست ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
دل ز غمت زنده شد اي غم تو جان دل
دل ز غمت زنده شد اي غم تو جان دل
دل ز غمت زنده شد اي غم تو جان دل

شاعر : سيف فرغاني

نام تو آرام جان درد تو درمان دلدل ز غمت زنده شد اي غم تو جان دل
دل به تو لايق که تو آن دلي آن دلمن به تو اولي که تو آن مني آن من
شوق جگر خوار تو آمده مهمان دلعشق ستمکار تو رفته به پيکار جان
چون جگري بيش نيست سوخته بر خوان دلتر کنم از آب چشم روي چونان خشک را
تا سر زلف تو شد سلسله جنبان دلبنده ز پيوند جان حبل تعلق بريد
تا غم تو برنکرد سر ز گريبان دلانده دنيا نداد دامن جانم ز دست
سر به فلک برکشيد سنجق سلطان دلعشق تو چون چتر خويش بر سر جان باز کرد
کفر سر زلف تو رخنه در ايمان دلروي ز چشمم مپوش تا نتواند فگند
تا غم تو مي‌کشد تنگي زندان دلتا برهاند مرا ز انده من سالهاست
گوهر شعرم که يافت پرورش از کان دلاز صدف لفظ خويش معني چون در دهد


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما