لطمات صهیونیستها بر این مرز و بوم محدود به اقتصاد نبود، بلکه در بعد نیروی انسانی و محروم ساختن ملت ایران از شخصیتهای برجسته خود مقولهای بسیار فاجعهبارتر به حساب میآید. اسرائیلیها بعد از تشکیل ساواک بیتردید یکی از هدایتکنندگان این نیروی مخفی سرکوب و خفقان بودند. سفیر اسرائیل به منظور رفع مسئولیت از جنایات ساواک مینویسد: «شنیده بودم هرکسی که به ساواک پای مینهد، بیرون آمدنش کار آسانی نبود. یا باید به همکاری با دستگاه پیمان میبست یا اینکه بازجو باید یقین پیدا میکرد که به خوبی او را تکانده و تخلیه اطلاعاتی نموده است. همچنین شنیده بودم روزی ساواک یکصد وپنجاه تن از ناسازگاران با رژیم را سوار هلیکوپتر کرده و در دریای نمک (مردابی شور نزدیک قم) ریخته است!» (همان، جلد اول، ص82) جالب اینکه همین جناب سفیر در جلد دوم کتاب خاطرات خویش ضمن فراموشی برائت جستن از جنایات ساواک، به آموزش افسران این سازمان برای تخلیه اطلاعاتی شخصیتهای مبارز و مخالفان با استبداد و سلطهبیگانه اعتراف میکند: «تعدادی از رؤسای ساواک از تعلیمات سازمان سیا بخودشان و کارآموزان ناراضی و شاکی بودند، و بالاخره مقامات ساواک جملگی بر آن بودند که... تخصص فنی سازمان موساد بیشتر از هر سازمان اطلاعاتی دیگر که بدان کمک به ایران متمایل باشد، برای آنها مفیدتر خواهد بود... بالنتیجه در سال 1958 یک «هیئت بازرگانی، در تهران شروع بکار کرد و تا سالیان بعد بعنوان پوششی برای کارهای مخفیانه اسرائیل در ایران باقی ماند.» روابط کاری بین موساد و ساواک تا آنجا گسترش یافت که تعداد جاسوسان و متخصصین ضدجاسوسی اسرائیل که افراد ساواک را تعلیم میدادند از شمار مربیان آمریکایی زیادتر شد. همان وقت تعداد کثیری از کارآموزان ساواک به اسرائیل رفته و در اداره مرکزی موساد در تلآویو در رشتههای ارتباطات و مخابرات، جاسوسی، ضدجاسوسی و دخول عدوانی تحت تعلیم قرار گرفتند.» (توافق مصلحتآمیز روابط ایران و اسرائیل، دکتر سهراب سبحانی، ترجمه ع.م.شاپوریان، صص3-82) به همین دلیل سفیر اسرائیل در ایران معترف است صهیونیستها در ایران عصر پهلوی از بهترین موقعیت برخوردار بودند: «در هیچ کشور اسلامی، یهودیان از آزادی و نفوذ در ایران عصر پهلوی برخوردار نبودند. زیرا در زمان شاه در اوج کامیابی، مانند سایر اقلیتهای مذهبی، دارای مدارس، کنیسهها و مؤسسات اجتماعی خود بودند ولی این وضع با عزیمت شاه از ایران در 16 ژانویه 1979 بکلی دگرگون شد.» (همان، ص296)
اکنون باید دید حتی با چنین ابراز رضایتی از رژیم پهلوی، صهیونیستها چه عملکردی از خود بروز میدهند. برای ارزیابی میزان قدردانی صهیونیستها از عامل گوش به فرمانی چون محمدرضا شاه مناسب است چند نکته مورد تأمل قرار گیرد: 1. دامن زدن به اقدامات تجزیهطلبانه برای دستیابی به سود بیشتر. برای نمونه صهیونیستها مسائلی را در کردستان ایران دنبال مینمودند که به هیچ وجه به نفع رژیم پهلوی نبود و صرفاً مصالح و منافع مادی صهیونیستها در آن لحاظ میشد که طی آن متأسفانه برخی از کردها بازیچه تحرکات غیرانسانی میشدند. سفیر اسرائیل به منظور توجیه تحرکات صهیونیستها در کردستان تلاش میکند به این اقدامات جنبه دفاع از استقلال کردستان بدهد. در حالی که تاریخ گواه بر این واقعیت است که چند بار صهیونیستها با برگه کردها بازی کردند و به بهای قربانی شدن هزاران کرد به اهداف سیاسی و اقتصادی خود نایل آمدند: «آرزوی آزادی و داشتن کشوری به نام کردستان، بیگمان بزرگترین خواسته هر کردی میتواند باشد، ولی این آرزو در فرود و فراز تلخ کشمکشها و دستهبندیها هرگز از خوابی خوش فراتر نرفته است. این آرزوی بزرگ را میتوان به هم پیوستن تکههای سوا شده از سرزمینی خواند که میان کشورهای پنجگانه پیرامونش پاره پاره شده است... هرگاه یکی از دولتهائی که بر تکهای از کردستان بزرگ چیره شده رو به ناتوانی مینهد یا دچار تنشی میشود، آرزوی کردهای بومی بیدرنگ جانی تازه میگیرد و با برپائی شورشها میکوشند خواسته خود را با نام «خودمختاری» به میدان بکشند هزاران هزار کرد جنگجوی آزادیخواه جان خود را در اینگونه زد و خوردها از دست دادهاند، ولی هنوز همه گرهها ناگشوده ماندهاند.» (کسیت از شما از تمامی قوم او؛ یادنامه، سال 2000م، بیتالمقدس (اورشلیم)، جلد اول، ص315) صهیونیستها که با بازی با برگه کردها از پنج کشور امتیاز میگرفتند حتی توانستند با همین اهرم جایگاه صدام حسین را در نظام بعثی چپ حاکم شده بر عراق ارتقا بخشند. اما جالب است بدانیم در شرایطی که ایران به اعتراف جناب سفیر، بهشت صهیونیستها ارزیابی میشد آنان حتی دست از تحرکات خود در این زمینه علیه ایران نیز برنمیداشتند و تحرکات فرصتطلبانه را بدون اطلاع محمدرضا پهلوی در کردستان پی میگرفتند: «کسی را که مرحاویا مینامم برای فراهم آوردن گزارشهائی از میدانهای زد و خورد کردها با عراقیها به راهنمائیی بدرحان، از سوی ما به کردستان رفت تا زمینههای دیدار با ملامصطفی بارزانی را نیز برنامهریزی کند. ولی شوربختانه رد پای ناشیانهای که از خود برجای گذاشت، هم ساواک و هم آنتن دستگاههای امنیتی عراقیها را هوشیار نمود که به هر روی پیش از پدیداریی رویدادهای آشفته و گزند آفرین توانست تندرست به اسرائیل بازگردد.» (همان، جلد اول، ص318) البته ناسپاسی این جماعت شرور در مورد رژیم پهلوی که به میزان غیرقابل تصوری خدوم آنان بود، به اینگونه موارد محدود نماند: «دولت سویس اعتراض کرد که نیروی هوائی شاهنشاهی ایران سعی کرده است تعدادی سلاح کهنه از زمان جنگ دوم جهانی از طریق ژنو به یک کشور آفریقائی که در لیست سیاه سویس بوده بفروشد. ژنرال حسن طوفانیان، معاون وزارت جنگ و مشاور شاه در تدارک تجهیزات نظامی که میدانست هر ساز و برگی که توسط صفوف مختلف ارتش شاهنشاهی خریداری یا فروخته میشود باید روی کاغذ مارکدار و به امضای او باشد، موضوع را تحت بررسی قرار داد. پس از مشاهده گواهی خرید که از جانب نیروی هوائی شاهنشاهی ایران بدولت سویس تسلیم گردیده بود معلوم شد که دستور روی کاغذ مارکدار نیروی هوایی صادر شده و گواهی جعلی است. بعداً کشف گردید که یکی از کارمندان هیئت نمایندگی اسرائیل در تهران کاغذ مارکدار را از دفتر ژنرال خاتمی دزدیده و گواهی مزبور را روی آن نوشته است. ژنرال طوفانیان مئیر عزری را از موضوع مطلع ساخت.» (توافق مصلحت آمیز روابط ایران و اسرائیل، دکتر سهراب سبحانی، ترجمه ع.م. شاپوریان، ص188) بنابراین صهیونیستها در کنار تحرکات ضد ملی در ایران هر نوع دغلکاری و تخلف را نیز به نام ایرانیها انجام میدادند.
2. مظلومنمایی برای یهودیت قومی حتی در دوران پهلوی نیز به شدت دنبال میشد. از آنجا که تبلیغات منفی خلاف واقع در مورد شرایط این جماعت تنها ابزار مؤثر در ترغیب به ترک وطن و کوچاندن به اسرائیل به حساب میآید، حتی بهشت بودن دوران پهلویها برای صهیونیستها نیز موجب توقف این تبلیغات منفی نمیشد. سفیر اسرائیل در بازدید وزیر کشاورزی پهلوی دوم از پایگاه صهیونیستها در منطقه زمانی که با بازتاب آنچه که به کوچندگان آموخته بود مواجه میشود مجبور میگردد واکنشی از خود نشان دهد که قابل تأمل است. «برای استاد عدل (وزیر کشاورزی) از زندگی همکیشان یهودیام گفته بودم... پیرو خواسته وی باید به دیدار چندتن از یهودیان ایرانی تبار کشاورز در اسرائیل میرفتیم... یک کُرد یهودیی ساده که در ایران فروشنده ابزار یدکی اتوموبیل بود، آنروز شنبه برای ما میهمانان ایرانیاش خوراک ایرانی پخته بود و میکوشید به شیوه ایرانی از ما پذیرایی کند. همسر میزبان بانوئی ساده و بیآلایش بود میپنداشت همه میهمانانش یهودیی ایرانی هستند و برای بازبینی و بررسیی زندگی در اسرائیل به این سرزمین آمدهاند تا به روشنی دریابند که باید ایران را پشت سرنهند یا همانجا بمانند. او میکوشید ما را به هر زبانی که شده به زندگی در اسرائیل و ساختن با پارهای کاستیها خرسند کند. با شوری آتشین میگفت: کشور غربا را رها کنید و به خانه پدریتان بیائید، کم به ما زور نگفتهاند، کم به زن و بچههایمان فشار نیاوردهاند، بیچاره پدرها و مادرهایمان در چه نکبتی مردند، همه میگویند ما در ایران روزهای خوشی داشتهایم و گلایههایمان بیجاست!!... چهره برافروخته و چکههای سرد عرق روی پیشانیی میهمانان را در برابر این گفتهها و داوریهای تند میدیدم، ولی نمیدانستم چه واکنشی در سر و دلشان برانگیخته بود، دانستم که هر چه زودتر باید آهنگ سخن را دگرگون میکردم. بیمناک بودم که مبادا این دیدار غمانگیز لگدی بر پیاله شیری باشد که به دشواری دوشیدهام. ناچار به گوش عدل رساندم که: بانوی میزبان دچار گونهای بیماری روانیست، بنابراین میهمانان نباید گفتههای نامبرده را به دل بگیرند.» (کیست از شما از تمامی قوم او، یادنامه، مئیر عزری، جلد2، ص93) این زن که «دیوانه» خوانده میشود به بازگویی همان تبلیغاتی میپردازد که صهیونیستها قبل از ترک ایران به شیوههای مختلف به وی القا کرده بودند. اگر آشکار شدن القائات و خط تبلیغاتی نژادپرستان برای ایجاد اختلاف بین اقوام و صاحبان ادیان مختلف نشان از عدم تعادل روانی دارد، چرا زمانی که صهیونیستها به همین خاطر مورد انتقاد صاحبان فکر و نظر قرار میگیرند؛ آن را برنمیتابند؟ این میزان بدگویی از شرایط یهودیان در ایران دوران پهلوی ثابت میکند که مظلومیت تبلیغ شده برای یهودیت قومی کاملاً هدفمند بوده است و بر این اساس، تاریخسازی این جماعت میبایست مورد بازنگری جدی قرار گیرد؛ زیرا برخلاف تبلیغاتی که برای واداشتن یهودیان ایرانی به ترک میهن صورت میگرفت دستکم به گواه آنچه آقای سفیر اذعان میدارد صهیونیستها در ایران موقعیتی طلایی برای کسب ثروتهای نجومی بادآورده و در خدمت گرفتن امکانات گسترده کشور داشتهاند: «گشایشهای تازه در بازار نفت ایران درآمدهای مردم را در دورة کوتاهی بالاتر از دو برابر فزونی داد. یهودیان توانستند از این پیشرفت به نیکی بهرهمند گردند و با شایستگیهای خویش به خواستههایشان دست یابند. آنان اگر از دیدگاه مالی توانستند به راستی و یکباره از گذشتة خویش سوا شوند، به جهانی تازه پای نهند، از شهرستانها به تهران بکوچند و خانههائی زیبا برای خود بسازند، ولی از دیدگاه فرهنگی و وابستگیهای ملی به سرزمین اسرائیل نتوانستند کارنامة چندان درخشانی به چنگ آورند. چنین شد که در سایة زندگیی نو و فروکش کردن پدیدة یهودستیزی میان مردم ایران، فرزندان بسیاری از یهودیان در بهترین آموزشگاههای کشور به آموزش سرگرم شدند و گرایشهای صیونیستی یا دلتنگیهای آزارندة سرزمین نیاکانی کم و بیش از تب و تاب افتاد.(همان، جلد دوم، ص218)
3. آخرین نکتهای که میبایست در این زمینه مورد مطالعه جدی قرار گیرد مسئله نفوذ یهودیت قومی به داخل سایر ادیان به صورت سازمان یافته است. برخی یهودیان به بهانه تحت فشار بودن در جوامع مختلف به ظاهر تغییر دین داده و ماهیت واقعی خود را پنهان داشتهاند. مسئله حائز اهمیت در این رابطه ارتباط گسترده این عده با سرویسهای اطلاعاتی صهیونیستی است. اگر مسئله تغییر دین ناشی از نگرانی باشد باید پس از رفع نگرانی، مجدداً این عده ماهیت اصلی خود را آشکار سازند، اما زمانی که این افراد حتی در دوران پهلوی نیز یهودی بودن خود را پنهان میکنند نشان از آن دارد که این تغییر ظاهر با اهداف دیگری صورت گرفته است. روایت سفیر اسرائیل در این زمینه تا حدی واقعیت را برای اهل نظر مشخص میسازد: «با دو تن از دوستانم در انجمن شهر تهران رایزنی کردم، یکی دکتر ا.ت. وکیل دادگستری و دیگری فرهنگ فرهی نویسنده و سرایندة توانای دانشمندی که به گرایشهای چپ سربلند بود.. راهنمائیها و راهگشائیهای ا.ت. و فرهی و سپس آشنائیی آنها با یوسف کهن که از وکلای سرشناس دادگستری در ایران بود، نخستین ناهمواریها را از پیش پا برداشت. سرانجام یوسف کهن در تابستان 1972 به انجمن شهر تهران راه یافت... گفتنی اینکه در همان دوره یکی از یهودیانی که سالها پیش پدرش زیر فشار پیرامون و از سر ناچاری در شهر مشهد از کیش خویش دست شسته بود به انجمن شهر تهران راه یافت. چنین از دین برگشتگانی را در ایران «جدیدالاسلام» میخوانند. گویا م.ح.ط. پس از برگزیده شدن به نمایندگیی انجمن شهر تهران از سوی بازرگانان پارچه در بازار، آشکارا میکوشید ریزه کاریهای کیش تازه را به نیکی انجام دهد. مردم بازار تهران او را نمایندة راستین خویش میشناختند.»(همان، جلد دوم، ص221) کمترین شناخت از بافت مذهبی بازار روشن میسازد که از چه رو یهودیان قومی خود را به گونهای عرضه میداشتند که حتی بازاریهای معتقد سنتی بازار آنان را نماینده خود بپندارند. کارکرد چنین عناصر نفوذی صرفاً ضربه زدن به سایر ادیان خواهد بود. چنانچه اشاره شد، بحث در مورد زمانی است که سازمان این نفوذیها با چنین قومی کار خود را به پیش میبرد. در آن زمان نه تهدیدی متوجه یهودیت قومی یا حتی یهودیت دینی بود و نه نگرانی بابت آنکه موقعیت صهیونیستها در ایران مورد مخاطره قرار گیرد؛ بنابراین پدیده نفوذ دادن عناصر صهیونسیت به داخل سازمان پیروان سایر ادیان به عنوان یک مقوله بسیار منفور باید اهداف دیگری را پیگیری نماید، از جمله آنکه برنامه با اهداف صهیونیستها صورت گیرد، اما به نام سایر اقوام تمام شود. برای نمونه در فوریه 1915 کمیته مرکزی «حزب اتحادیه و ترقی» برای مذاکره پیرامون نقشه حل مسئله ارامنه ساکن ترکیه تشکیل جلسه داد. در این جلسه مخفی دکتر ناظم دبیر کل حزب که از یهودیان دونمه (در ترکیه به یهودیان تغییر دین داده و دونمه میگویند) بود گفت: «ما چرا این انقلاب را انجام دادیم؟ هدف ما چه بود؟ آیا بدین خاطر بود که ماموران سلطان عبدالحمید را از اریکه به زیر کشیم خود به جای آنها بنشینیم؟ من نمیخواهم اینگونه فکر کنم... من زنده ماندن ترکها- و فقط ترکها- را در این سرزمین و حاکمیت مستقل آنها را آرزو میکنم. بگذار عناصر غیرترک از هر ملیت و دینی که هستند نابود شوند. این کشور را باید از عناصر غیرترک پاک کرد.»
سفیر انگلیس نیز قبل از جنایت در گزارش محرمانهای به دولت متبوعش در تاریخ 29/5/1910 رسماً هدایت کنندگان این درگیریهای مذهبی و قومی را یهودیان اعلام میکند: «الهامبخش تشکیل «کمیته ترکهای جوان» در بندر «سالونیک» یهودیان بودهاند. «نهضت ترکهای جوان» یک حرکت مشترک یهودی- ترکی برضد دیگر عناصر امپراتوری یعنی عربها، یونانیها، بلغارها و ارمنیها میباشد.»(مجله آراکس شماره 65، اردیبهشت 73، ص4)
همانگونه که از این گزارش مستفاد میشود ترکهای ناسیونالیست و ملیتگرا که از طریق دونمهها هدایت میشدند صرفاً با ارمنیها دشمنی نورزیدند. صهیونیستها برخلاف آنچه امروز از خود چهرهای طرفدار کردها ترسیم میکنند در آن ایام ترکها را به درگیری با کردها نیز تشویق مینمودند. به عبارت دیگر، در دو سوی چنین غائلههایی در تاریخ معاصر، یهودیت قومی قرار داشته است. درک دقیقتر شرارتهای این جماعت و دامن زدن به ملیگرایی و نقش نفوذیهای یهودیت قومی به سایر ادیان بحث جامعی را طلب میکند. به طور اجمالی باید اذعان داشت ملیگرایی از جمله پانترکیسم (به عنوان عامل درگیری و اختلاف) کالایی بود که در قرن نوزدهم به صورت حسابگرانهای برای ممالک اسلامی به ارمغان آورده شد. رهآورد این ناسونالیسم برای جهان اسلام، تفرقه و تجزیه، و برای اروپا، حذف بزرگترین دشمن جنوبی یعنی امپراتوری مسلمین بود.
برنارد لویس - خاورپژوه سرشناس- سه یهودی اروپایی را از کارگزاران اصلی ملیگرایی ترک میداند. نخستین فرد از این سه تن «آرمینوس وامبری» نام دارد. وی سالهای زیادی را در سرزمین عثمانی و آسیای مرکزی گذراند و از دوستان نزدیک و مشاوران سلطان به حساب میآمد. وی برای دستیابی به اهداف خود حمایت بسیاری از افراد و گروهها را جلب کرد. بدون تردید روابط نزدیک وامبری با سران ترکهای جوان در تشویق آنان به پذیرش اندیشههای پانترکیستی مؤثر بود. جالب اینکه وامبری قبل از حشر و نشر با ترکهای جوان، با دشمن آنان، یعنی شخص سلطان عبدالحمید نیز تماس نزدیک برقرار ساخته بود، همچنین با وزارت خارجه انگلیس و محافل صهیونیستی جهانی روابط ویژه و سروسری داشت. هم اوست که در سال 1901 ترتیب دیدار «تئودر هرتسل» با سلطان عبدالمجید را داد. دومین فرد «لئون کاهون» یهودی فرانسوی است. او نیز در ایجاد و گسترش ملیگرایی ترک سهم بسزایی داشت. وی در سال 1899 کتابی به نام «مقدمهای بر تاریخ آسیا» نوشت و در آن از برتری ترکان و برجستگی نژادی آنان در طول تاریخ سخن راند. سومین فرد «آرتور لملی دیوید» یهودی انگلیسی است که با سفر به ترکیه کتاب «بررسیهای مقدماتی» را نوشت. وی در این کتاب میکوشد تا ثابت کند که ترکان، دارای نژادی برجستهاند و بر عربها و سایر ملل شرقی برتری دارند. به تعبیر برنارد لویس «بدین سان ترکان ملیت خود را در غربیان یافتند و نوشتارهای آنان را رو نویسی نمودند». (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب ظهور ترکیه نوین، ترجمه محسن علیسبحانی، تهران، 1372، ص35) بنابراین «جدیدالاسلام»ها در ایران یا «دونمه»ها در ترکیه و... تنها پدیده در یهودیت قومی است که طی آن به بهانه تحت فشار بودن خود را با شرایط ظاهری اعتقادی سایر ادیان وفق میدهند و سپس منشأ فتنهها به نام صاحبان همان ادیان میگردند. چنانچه اشاره شد، قتلعام ارامنه به نام مسلمانان ترک در تاریخ به ثبت رسید، درحالیکه عامل اجرایی این جنایت دونمهها بودند و تئوریپردازهای آن، نژادپرستان یهودیت قومی.
اینکه جدیدالاسلامها در ایران چه برنامههایی را دنبال کردند خود باید موضوع یک تحقیق گسترده قرار گیرد، اما آنچه مسلم است این جماعت دستکم در 57 سال حاکمیت پهلویها هیچ بهانهای برای پنهان کردن یهودی بودن خود نداشتند، هرچند قبل از آن هم داستانپردازیهای اغراقآمیز را در مورد شرایط بد آنان باید به حساب هنرهای تاریخپردازی این جماعت گذاشت، اما با این پنهانکاری و رسیدن به موقعیتهای دیندارانه! در میان مسلمانان آنگونه که حتی بازاریهای متدین فریب آنان بخورند طبعاً زمینههای مناسبی برای آنان به منظور تحریف حقایق اسلام، دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی و... فراهم ساخته است.
منبع:www.dowran.ir
اکنون باید دید حتی با چنین ابراز رضایتی از رژیم پهلوی، صهیونیستها چه عملکردی از خود بروز میدهند. برای ارزیابی میزان قدردانی صهیونیستها از عامل گوش به فرمانی چون محمدرضا شاه مناسب است چند نکته مورد تأمل قرار گیرد: 1. دامن زدن به اقدامات تجزیهطلبانه برای دستیابی به سود بیشتر. برای نمونه صهیونیستها مسائلی را در کردستان ایران دنبال مینمودند که به هیچ وجه به نفع رژیم پهلوی نبود و صرفاً مصالح و منافع مادی صهیونیستها در آن لحاظ میشد که طی آن متأسفانه برخی از کردها بازیچه تحرکات غیرانسانی میشدند. سفیر اسرائیل به منظور توجیه تحرکات صهیونیستها در کردستان تلاش میکند به این اقدامات جنبه دفاع از استقلال کردستان بدهد. در حالی که تاریخ گواه بر این واقعیت است که چند بار صهیونیستها با برگه کردها بازی کردند و به بهای قربانی شدن هزاران کرد به اهداف سیاسی و اقتصادی خود نایل آمدند: «آرزوی آزادی و داشتن کشوری به نام کردستان، بیگمان بزرگترین خواسته هر کردی میتواند باشد، ولی این آرزو در فرود و فراز تلخ کشمکشها و دستهبندیها هرگز از خوابی خوش فراتر نرفته است. این آرزوی بزرگ را میتوان به هم پیوستن تکههای سوا شده از سرزمینی خواند که میان کشورهای پنجگانه پیرامونش پاره پاره شده است... هرگاه یکی از دولتهائی که بر تکهای از کردستان بزرگ چیره شده رو به ناتوانی مینهد یا دچار تنشی میشود، آرزوی کردهای بومی بیدرنگ جانی تازه میگیرد و با برپائی شورشها میکوشند خواسته خود را با نام «خودمختاری» به میدان بکشند هزاران هزار کرد جنگجوی آزادیخواه جان خود را در اینگونه زد و خوردها از دست دادهاند، ولی هنوز همه گرهها ناگشوده ماندهاند.» (کسیت از شما از تمامی قوم او؛ یادنامه، سال 2000م، بیتالمقدس (اورشلیم)، جلد اول، ص315) صهیونیستها که با بازی با برگه کردها از پنج کشور امتیاز میگرفتند حتی توانستند با همین اهرم جایگاه صدام حسین را در نظام بعثی چپ حاکم شده بر عراق ارتقا بخشند. اما جالب است بدانیم در شرایطی که ایران به اعتراف جناب سفیر، بهشت صهیونیستها ارزیابی میشد آنان حتی دست از تحرکات خود در این زمینه علیه ایران نیز برنمیداشتند و تحرکات فرصتطلبانه را بدون اطلاع محمدرضا پهلوی در کردستان پی میگرفتند: «کسی را که مرحاویا مینامم برای فراهم آوردن گزارشهائی از میدانهای زد و خورد کردها با عراقیها به راهنمائیی بدرحان، از سوی ما به کردستان رفت تا زمینههای دیدار با ملامصطفی بارزانی را نیز برنامهریزی کند. ولی شوربختانه رد پای ناشیانهای که از خود برجای گذاشت، هم ساواک و هم آنتن دستگاههای امنیتی عراقیها را هوشیار نمود که به هر روی پیش از پدیداریی رویدادهای آشفته و گزند آفرین توانست تندرست به اسرائیل بازگردد.» (همان، جلد اول، ص318) البته ناسپاسی این جماعت شرور در مورد رژیم پهلوی که به میزان غیرقابل تصوری خدوم آنان بود، به اینگونه موارد محدود نماند: «دولت سویس اعتراض کرد که نیروی هوائی شاهنشاهی ایران سعی کرده است تعدادی سلاح کهنه از زمان جنگ دوم جهانی از طریق ژنو به یک کشور آفریقائی که در لیست سیاه سویس بوده بفروشد. ژنرال حسن طوفانیان، معاون وزارت جنگ و مشاور شاه در تدارک تجهیزات نظامی که میدانست هر ساز و برگی که توسط صفوف مختلف ارتش شاهنشاهی خریداری یا فروخته میشود باید روی کاغذ مارکدار و به امضای او باشد، موضوع را تحت بررسی قرار داد. پس از مشاهده گواهی خرید که از جانب نیروی هوائی شاهنشاهی ایران بدولت سویس تسلیم گردیده بود معلوم شد که دستور روی کاغذ مارکدار نیروی هوایی صادر شده و گواهی جعلی است. بعداً کشف گردید که یکی از کارمندان هیئت نمایندگی اسرائیل در تهران کاغذ مارکدار را از دفتر ژنرال خاتمی دزدیده و گواهی مزبور را روی آن نوشته است. ژنرال طوفانیان مئیر عزری را از موضوع مطلع ساخت.» (توافق مصلحت آمیز روابط ایران و اسرائیل، دکتر سهراب سبحانی، ترجمه ع.م. شاپوریان، ص188) بنابراین صهیونیستها در کنار تحرکات ضد ملی در ایران هر نوع دغلکاری و تخلف را نیز به نام ایرانیها انجام میدادند.
2. مظلومنمایی برای یهودیت قومی حتی در دوران پهلوی نیز به شدت دنبال میشد. از آنجا که تبلیغات منفی خلاف واقع در مورد شرایط این جماعت تنها ابزار مؤثر در ترغیب به ترک وطن و کوچاندن به اسرائیل به حساب میآید، حتی بهشت بودن دوران پهلویها برای صهیونیستها نیز موجب توقف این تبلیغات منفی نمیشد. سفیر اسرائیل در بازدید وزیر کشاورزی پهلوی دوم از پایگاه صهیونیستها در منطقه زمانی که با بازتاب آنچه که به کوچندگان آموخته بود مواجه میشود مجبور میگردد واکنشی از خود نشان دهد که قابل تأمل است. «برای استاد عدل (وزیر کشاورزی) از زندگی همکیشان یهودیام گفته بودم... پیرو خواسته وی باید به دیدار چندتن از یهودیان ایرانی تبار کشاورز در اسرائیل میرفتیم... یک کُرد یهودیی ساده که در ایران فروشنده ابزار یدکی اتوموبیل بود، آنروز شنبه برای ما میهمانان ایرانیاش خوراک ایرانی پخته بود و میکوشید به شیوه ایرانی از ما پذیرایی کند. همسر میزبان بانوئی ساده و بیآلایش بود میپنداشت همه میهمانانش یهودیی ایرانی هستند و برای بازبینی و بررسیی زندگی در اسرائیل به این سرزمین آمدهاند تا به روشنی دریابند که باید ایران را پشت سرنهند یا همانجا بمانند. او میکوشید ما را به هر زبانی که شده به زندگی در اسرائیل و ساختن با پارهای کاستیها خرسند کند. با شوری آتشین میگفت: کشور غربا را رها کنید و به خانه پدریتان بیائید، کم به ما زور نگفتهاند، کم به زن و بچههایمان فشار نیاوردهاند، بیچاره پدرها و مادرهایمان در چه نکبتی مردند، همه میگویند ما در ایران روزهای خوشی داشتهایم و گلایههایمان بیجاست!!... چهره برافروخته و چکههای سرد عرق روی پیشانیی میهمانان را در برابر این گفتهها و داوریهای تند میدیدم، ولی نمیدانستم چه واکنشی در سر و دلشان برانگیخته بود، دانستم که هر چه زودتر باید آهنگ سخن را دگرگون میکردم. بیمناک بودم که مبادا این دیدار غمانگیز لگدی بر پیاله شیری باشد که به دشواری دوشیدهام. ناچار به گوش عدل رساندم که: بانوی میزبان دچار گونهای بیماری روانیست، بنابراین میهمانان نباید گفتههای نامبرده را به دل بگیرند.» (کیست از شما از تمامی قوم او، یادنامه، مئیر عزری، جلد2، ص93) این زن که «دیوانه» خوانده میشود به بازگویی همان تبلیغاتی میپردازد که صهیونیستها قبل از ترک ایران به شیوههای مختلف به وی القا کرده بودند. اگر آشکار شدن القائات و خط تبلیغاتی نژادپرستان برای ایجاد اختلاف بین اقوام و صاحبان ادیان مختلف نشان از عدم تعادل روانی دارد، چرا زمانی که صهیونیستها به همین خاطر مورد انتقاد صاحبان فکر و نظر قرار میگیرند؛ آن را برنمیتابند؟ این میزان بدگویی از شرایط یهودیان در ایران دوران پهلوی ثابت میکند که مظلومیت تبلیغ شده برای یهودیت قومی کاملاً هدفمند بوده است و بر این اساس، تاریخسازی این جماعت میبایست مورد بازنگری جدی قرار گیرد؛ زیرا برخلاف تبلیغاتی که برای واداشتن یهودیان ایرانی به ترک میهن صورت میگرفت دستکم به گواه آنچه آقای سفیر اذعان میدارد صهیونیستها در ایران موقعیتی طلایی برای کسب ثروتهای نجومی بادآورده و در خدمت گرفتن امکانات گسترده کشور داشتهاند: «گشایشهای تازه در بازار نفت ایران درآمدهای مردم را در دورة کوتاهی بالاتر از دو برابر فزونی داد. یهودیان توانستند از این پیشرفت به نیکی بهرهمند گردند و با شایستگیهای خویش به خواستههایشان دست یابند. آنان اگر از دیدگاه مالی توانستند به راستی و یکباره از گذشتة خویش سوا شوند، به جهانی تازه پای نهند، از شهرستانها به تهران بکوچند و خانههائی زیبا برای خود بسازند، ولی از دیدگاه فرهنگی و وابستگیهای ملی به سرزمین اسرائیل نتوانستند کارنامة چندان درخشانی به چنگ آورند. چنین شد که در سایة زندگیی نو و فروکش کردن پدیدة یهودستیزی میان مردم ایران، فرزندان بسیاری از یهودیان در بهترین آموزشگاههای کشور به آموزش سرگرم شدند و گرایشهای صیونیستی یا دلتنگیهای آزارندة سرزمین نیاکانی کم و بیش از تب و تاب افتاد.(همان، جلد دوم، ص218)
3. آخرین نکتهای که میبایست در این زمینه مورد مطالعه جدی قرار گیرد مسئله نفوذ یهودیت قومی به داخل سایر ادیان به صورت سازمان یافته است. برخی یهودیان به بهانه تحت فشار بودن در جوامع مختلف به ظاهر تغییر دین داده و ماهیت واقعی خود را پنهان داشتهاند. مسئله حائز اهمیت در این رابطه ارتباط گسترده این عده با سرویسهای اطلاعاتی صهیونیستی است. اگر مسئله تغییر دین ناشی از نگرانی باشد باید پس از رفع نگرانی، مجدداً این عده ماهیت اصلی خود را آشکار سازند، اما زمانی که این افراد حتی در دوران پهلوی نیز یهودی بودن خود را پنهان میکنند نشان از آن دارد که این تغییر ظاهر با اهداف دیگری صورت گرفته است. روایت سفیر اسرائیل در این زمینه تا حدی واقعیت را برای اهل نظر مشخص میسازد: «با دو تن از دوستانم در انجمن شهر تهران رایزنی کردم، یکی دکتر ا.ت. وکیل دادگستری و دیگری فرهنگ فرهی نویسنده و سرایندة توانای دانشمندی که به گرایشهای چپ سربلند بود.. راهنمائیها و راهگشائیهای ا.ت. و فرهی و سپس آشنائیی آنها با یوسف کهن که از وکلای سرشناس دادگستری در ایران بود، نخستین ناهمواریها را از پیش پا برداشت. سرانجام یوسف کهن در تابستان 1972 به انجمن شهر تهران راه یافت... گفتنی اینکه در همان دوره یکی از یهودیانی که سالها پیش پدرش زیر فشار پیرامون و از سر ناچاری در شهر مشهد از کیش خویش دست شسته بود به انجمن شهر تهران راه یافت. چنین از دین برگشتگانی را در ایران «جدیدالاسلام» میخوانند. گویا م.ح.ط. پس از برگزیده شدن به نمایندگیی انجمن شهر تهران از سوی بازرگانان پارچه در بازار، آشکارا میکوشید ریزه کاریهای کیش تازه را به نیکی انجام دهد. مردم بازار تهران او را نمایندة راستین خویش میشناختند.»(همان، جلد دوم، ص221) کمترین شناخت از بافت مذهبی بازار روشن میسازد که از چه رو یهودیان قومی خود را به گونهای عرضه میداشتند که حتی بازاریهای معتقد سنتی بازار آنان را نماینده خود بپندارند. کارکرد چنین عناصر نفوذی صرفاً ضربه زدن به سایر ادیان خواهد بود. چنانچه اشاره شد، بحث در مورد زمانی است که سازمان این نفوذیها با چنین قومی کار خود را به پیش میبرد. در آن زمان نه تهدیدی متوجه یهودیت قومی یا حتی یهودیت دینی بود و نه نگرانی بابت آنکه موقعیت صهیونیستها در ایران مورد مخاطره قرار گیرد؛ بنابراین پدیده نفوذ دادن عناصر صهیونسیت به داخل سازمان پیروان سایر ادیان به عنوان یک مقوله بسیار منفور باید اهداف دیگری را پیگیری نماید، از جمله آنکه برنامه با اهداف صهیونیستها صورت گیرد، اما به نام سایر اقوام تمام شود. برای نمونه در فوریه 1915 کمیته مرکزی «حزب اتحادیه و ترقی» برای مذاکره پیرامون نقشه حل مسئله ارامنه ساکن ترکیه تشکیل جلسه داد. در این جلسه مخفی دکتر ناظم دبیر کل حزب که از یهودیان دونمه (در ترکیه به یهودیان تغییر دین داده و دونمه میگویند) بود گفت: «ما چرا این انقلاب را انجام دادیم؟ هدف ما چه بود؟ آیا بدین خاطر بود که ماموران سلطان عبدالحمید را از اریکه به زیر کشیم خود به جای آنها بنشینیم؟ من نمیخواهم اینگونه فکر کنم... من زنده ماندن ترکها- و فقط ترکها- را در این سرزمین و حاکمیت مستقل آنها را آرزو میکنم. بگذار عناصر غیرترک از هر ملیت و دینی که هستند نابود شوند. این کشور را باید از عناصر غیرترک پاک کرد.»
سفیر انگلیس نیز قبل از جنایت در گزارش محرمانهای به دولت متبوعش در تاریخ 29/5/1910 رسماً هدایت کنندگان این درگیریهای مذهبی و قومی را یهودیان اعلام میکند: «الهامبخش تشکیل «کمیته ترکهای جوان» در بندر «سالونیک» یهودیان بودهاند. «نهضت ترکهای جوان» یک حرکت مشترک یهودی- ترکی برضد دیگر عناصر امپراتوری یعنی عربها، یونانیها، بلغارها و ارمنیها میباشد.»(مجله آراکس شماره 65، اردیبهشت 73، ص4)
همانگونه که از این گزارش مستفاد میشود ترکهای ناسیونالیست و ملیتگرا که از طریق دونمهها هدایت میشدند صرفاً با ارمنیها دشمنی نورزیدند. صهیونیستها برخلاف آنچه امروز از خود چهرهای طرفدار کردها ترسیم میکنند در آن ایام ترکها را به درگیری با کردها نیز تشویق مینمودند. به عبارت دیگر، در دو سوی چنین غائلههایی در تاریخ معاصر، یهودیت قومی قرار داشته است. درک دقیقتر شرارتهای این جماعت و دامن زدن به ملیگرایی و نقش نفوذیهای یهودیت قومی به سایر ادیان بحث جامعی را طلب میکند. به طور اجمالی باید اذعان داشت ملیگرایی از جمله پانترکیسم (به عنوان عامل درگیری و اختلاف) کالایی بود که در قرن نوزدهم به صورت حسابگرانهای برای ممالک اسلامی به ارمغان آورده شد. رهآورد این ناسونالیسم برای جهان اسلام، تفرقه و تجزیه، و برای اروپا، حذف بزرگترین دشمن جنوبی یعنی امپراتوری مسلمین بود.
برنارد لویس - خاورپژوه سرشناس- سه یهودی اروپایی را از کارگزاران اصلی ملیگرایی ترک میداند. نخستین فرد از این سه تن «آرمینوس وامبری» نام دارد. وی سالهای زیادی را در سرزمین عثمانی و آسیای مرکزی گذراند و از دوستان نزدیک و مشاوران سلطان به حساب میآمد. وی برای دستیابی به اهداف خود حمایت بسیاری از افراد و گروهها را جلب کرد. بدون تردید روابط نزدیک وامبری با سران ترکهای جوان در تشویق آنان به پذیرش اندیشههای پانترکیستی مؤثر بود. جالب اینکه وامبری قبل از حشر و نشر با ترکهای جوان، با دشمن آنان، یعنی شخص سلطان عبدالحمید نیز تماس نزدیک برقرار ساخته بود، همچنین با وزارت خارجه انگلیس و محافل صهیونیستی جهانی روابط ویژه و سروسری داشت. هم اوست که در سال 1901 ترتیب دیدار «تئودر هرتسل» با سلطان عبدالمجید را داد. دومین فرد «لئون کاهون» یهودی فرانسوی است. او نیز در ایجاد و گسترش ملیگرایی ترک سهم بسزایی داشت. وی در سال 1899 کتابی به نام «مقدمهای بر تاریخ آسیا» نوشت و در آن از برتری ترکان و برجستگی نژادی آنان در طول تاریخ سخن راند. سومین فرد «آرتور لملی دیوید» یهودی انگلیسی است که با سفر به ترکیه کتاب «بررسیهای مقدماتی» را نوشت. وی در این کتاب میکوشد تا ثابت کند که ترکان، دارای نژادی برجستهاند و بر عربها و سایر ملل شرقی برتری دارند. به تعبیر برنارد لویس «بدین سان ترکان ملیت خود را در غربیان یافتند و نوشتارهای آنان را رو نویسی نمودند». (برای مطالعه بیشتر رجوع شود به کتاب ظهور ترکیه نوین، ترجمه محسن علیسبحانی، تهران، 1372، ص35) بنابراین «جدیدالاسلام»ها در ایران یا «دونمه»ها در ترکیه و... تنها پدیده در یهودیت قومی است که طی آن به بهانه تحت فشار بودن خود را با شرایط ظاهری اعتقادی سایر ادیان وفق میدهند و سپس منشأ فتنهها به نام صاحبان همان ادیان میگردند. چنانچه اشاره شد، قتلعام ارامنه به نام مسلمانان ترک در تاریخ به ثبت رسید، درحالیکه عامل اجرایی این جنایت دونمهها بودند و تئوریپردازهای آن، نژادپرستان یهودیت قومی.
اینکه جدیدالاسلامها در ایران چه برنامههایی را دنبال کردند خود باید موضوع یک تحقیق گسترده قرار گیرد، اما آنچه مسلم است این جماعت دستکم در 57 سال حاکمیت پهلویها هیچ بهانهای برای پنهان کردن یهودی بودن خود نداشتند، هرچند قبل از آن هم داستانپردازیهای اغراقآمیز را در مورد شرایط بد آنان باید به حساب هنرهای تاریخپردازی این جماعت گذاشت، اما با این پنهانکاری و رسیدن به موقعیتهای دیندارانه! در میان مسلمانان آنگونه که حتی بازاریهای متدین فریب آنان بخورند طبعاً زمینههای مناسبی برای آنان به منظور تحریف حقایق اسلام، دامن زدن به اختلافات شیعه و سنی و... فراهم ساخته است.
منبع:www.dowran.ir