بررسی و تحليل برخی تأملات تأويلی ملاصدرا در کتاب و سنت (3)

ملاصدرا در عين حال که حفظ ظاهر الفاظ را لازم و ضروری مي‌داند, معتقد است, جمود بر ظواهر و توقف در مرحله حس و خيال راه وصول به عوالم بالاتر و معانی والاتر را مسدود مي‌کند. وی بر همين اساس, از کسانيکه تنها بر ظاهر قرآن و سخنان معصومين اصرار مي‌ورزند, شکايت نموده و مي‌گويد: من در اين زمان در ميان جماعتی گرفتار
يکشنبه، 21 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
بررسی و تحليل برخی تأملات تأويلی ملاصدرا در کتاب و سنت (3)

بررسی و تحليل برخی تأملات تأويلی ملاصدرا در کتاب و سنت (3)
بررسی و تحليل برخی تأملات تأويلی ملاصدرا در کتاب و سنت (3)


 

نويسنده: محمد بيد‌هندی




 
*تأويل وجودی سخنان معصومين(علیهم السلام)
ملاصدرا در عين حال که حفظ ظاهر الفاظ را لازم و ضروری مي‌داند, معتقد است, جمود بر ظواهر و توقف در مرحله حس و خيال راه وصول به عوالم بالاتر و معانی والاتر را مسدود مي‌کند. وی بر همين اساس, از کسانيکه تنها بر ظاهر قرآن و سخنان معصومين اصرار مي‌ورزند, شکايت نموده و مي‌گويد: من در اين زمان در ميان جماعتی گرفتار شده ام که هرگونه تأويل و ژرف انديشی در متون دينی را بدعت در دين مي‌شمارند و در مرتبة جسم و امور جسمانی متوقف شده و از علوم الهی و معنوی و اسرار ربانی که بوسيله پيامبران بر مردم نازل شد, دوری مي‌گزينند.([33])
ملاصدرا معتقد است کسانيکه فقط بظاهر آيات قرآن و سخنان معصومين, بسنده مي‌کنند, فقط از ادراکات ظاهری و علوم اکتسابی برخوردارند و ماداميکه از ادراکات باطنی و علوم شهودی بهره‌مند نگردند, نخواهند توانست به ادراک امور باطنی نايل آيند. در نظر ملاصدرا, سخنان معصومين(ع) نيز همانند آيات قرآنی دارای ظاهر و باطن و تفسير و تأويل است.([34]) زيرا انسان معصوم(ع), انسان کاملی است که تمام مراتب و درجات وجود را شهود نموده و نسخه بدل عالم هستی است و همانطور که وجود مقدسش دارای ظاهر و باطن است و ظاهر آن در بين مردم و بر روی زمين و باطن آن در عرش اعلی در نزد خداست, سخن او نيز دارای ظاهر و باطن و هر بطنی از آن نيز دارای بطن ديگر است. علاوه بر آن, سخن معصوم(ع), سخن خداست, زيرا انسان معصوم(ع) فانی فی الله بوده و نه تنها سخن او سخن خداست, بلکه افعال و اعمال او نيز در واقع افعال و اعمال خداست. او خليفه خداست و از جانب خود سخنی نمي‌گويد. بنابرين قرآن و کلام معصوم, منشاء واحدی دارند و بر خلاف سخنان انسانهای عادی که صرفاً يک پديدة زبانی هستند محدود و خطاپذير نبوده, بلکه از افزونه معنايی بيکرانی برخوردار است, چه در غير اينصورت هرگز متون دينی قادر نخواهد بود که برای بينهايت مخاطبان دينی خود تا روز قيامت پيام نو ارائه دهند و اين با ادعای دين خاتم و دين کامل ناسازگار است. ملاصدرا با توجه به آنچه ذکر شد, اعتقاد راسخ دارد که سخنان معصومين(ع) دارای ظاهر و باطن است و نبايد فقط بظاهر آنها بسنده کرد. وی برهمين اساس به شرح و تفسير و تأويل سخنان معصومين(ع) در آثار خود بويژه در شرح اصول کافی پرداخته است, که ما در اين قسمت برای تبيين بيشتر مطلب فقط به چند نمونه از آن اشاره خواهيم کرد.

نمونه اول:
 

«من مات فقد قامت قيامته»
ملاصدرا سخن مذکور را در مظهر دوم از کتاب المظاهر الالهيه از رسول اکرم (ص) نقل نموده و به تأويل آن پرداخته است. وی در اينجا به تطبيق کتاب تکوين (عالم اکبر) با کتاب نفس (عالم اصغر) پرداخته و نتيجه مي‌گيرد که آفرينش جهان و برانگيخته شدن آن در روز قيامت, مانند آفرينش و دوباره زنده شدن انسان در آخرت است. وی در پژوهش خود اظهار مي‌دارد همانطور که انسان در بدو پيدايش, وجودی ضعيف و بالقوه دارد و در اثر حرکت جوهری بتدريج از قوه به فعل درآمده و شدت و کمال مي‌پذيرد تا اينکه جسم او دوباره رو به ضعف و پيری نهاده و روح, قوت و استقلال مي‌گيرد؛ و در اينصورت دنيای او پايان يافته و آخرت او آغاز مي‌گردد و در واقع به پروردگار خود باز مي‌گردد؛ همينطور است در خصوص عالم اکبر که همواره در حال انتقال و دگرگونی بوده و از قوه به فعل درآمده و شدت و کمال مي‌پذيرد, تا اينکه حقيقت آن در عالم آخرت نمايان مي‌گردد. بنابرين عالم دنيا مرحله قبل از مرگ و عالم آخرت, مرحله بعد از مرگ انسان است. ملاصدرا با توجه به آنچه گذشت به تأويل سخن پيامبر اکرم(ص) پرداخته و مي‌گويد:
و بدان همچنانکه شخص آدمی مي‌ميرد و روح از بدنش بيرون مي‌رود و بنابر سخن رسول اکرم(ص) که فرمود: «من مات فقد قامت قيامته» قيامت او بر پا مي‌گردد؛ در اين هنگام آسمان او که همان پرده‌های دماغی وی است شکافته مي‌شود و ستارگان او که همان قوای مدرکه وی است, پراکنده مي‌شود و اختران او که همان حواس وی است تيره مي‌شود و خورشيد او که همان قلب و سرچشمة انوار قوا و حرارت غريزی وی است درهم نورديده مي‌شود, و زمين او که همان بدن وی است لرزان مي‌شود و کوه او که همان استخوانهای وی است خرد مي‌شود و وحوش او که همان قوای محرکه وی است دوباره زنده مي‌شود. انسان کبير يعنی همة عالم جسمانی که جانوری مطيع خدا و متحرک به اراده است, نيز به همين نحو مي‌ميرد, چه عالم جسمانی بدنی واحد دارد که همان جرم کلّ است و طبعی واحد و ساری در جميع دارد, که همان طبيعت کل است, و نفسی واحد و کلی, و روحی کلّ دارد که بر جميع عقول مشتمل است, و از آن به عرش معنوی که خدای رحمان بر آن مستقر است تعبير مي‌شود. پس بدن و طبيعت عالم جسمانی هلاک شونده و فنا پذيرند؛ وليکن روح و نفس آن در جهان آخرت برانگيخته خواهند شد و بسوی پروردگار خود برخواهند گشت و نزد او باقی خواهند ماند,”کل من عليها فان و يبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام([35]).‘‘
بنابرين ملاصدرا, قيامت و وقايع آن را در درون آدمی جستجو مي‌کند و اين معنا مبتنی بر عالم داری انسان در هر دو نشئه است. بدين معنا که همانطور که دنيا بدون انسان معنا نخواهد داشت, آخرت نيز بدون انسان معنا نخواهد داشت.

نمونه دوم:
 

«القبر روضة من رياض الجنة او حفرة من حفر النيران»
ملاصدرا در موارد متعددی روايت مذکور را از رسول اکرم(ص) نقل نموده و به تأويل آن پرداخته است. وی براساس اصالتی که برای باطن امور قائل است, تصريح مي‌کند که قبر حقيقی انسان در درون خود او وجود دارد. اگر باطن و دل انسان آراسته به عشق و محبت و صفا و ديگر فضائل و کمالات باشد, در اينصورت بسبب صفای آن, هر روز هزاران فرشته و پيامبر و ولی در آن فرود مي‌آيد و اينگونه باطن بمثابة باغی از باغهای بهشت است و اگر باطن و دل انسان مملو از بغض و حسد و کينه و شهوت و نظاير اينها باشد هر روز هزاران وسوسه و دروغ و ناسزا در آن مي‌افتد و اينگونه باطن بمثابة مغاکی از مغاکهای دوزخ است.
ملاصدرا بر اين اعتقاد است که هر کس چشم بصيرت داشته باشد و از ادراکات باطنی بهره مند باشد, مي‌تواند به باطن و درون خود و يا ديگران نگاه کند و قبل از مرگ, قبر واقعی خود را مشاهده نمايد. البته همه انسانها بعد از مرگ بجهت انقطاع از علايق دنيوی قبر واقعی خود و آنچه در آن است را مشاهده خواهند نمود و عذاب و ثواب قبر نيز چيزی جز مشاهده باطن خود نيست.([36])
وی بر همين اساس, بهشت و جهنم را نيز در باطن انسان جستجو مي‌کند؛ کما اينکه عالم آخرت را نيز در باطن دنيا موجود مي‌داند.([37]) بتعبير ديگر او معتقد است, چنين نيست که نفوس انسانها وارد بهشت يا جهنم شوند؛ بلکه اين بهشت و جهنم است که در نفوس انسانهاست.([38])
ملاحظه مي‌گردد که در هستی شناسی ملاصدرا, هر چيزی دارای ظاهر و باطنی است که ظاهر آن محسوس و ملموس و باطن آن غير محسوس و معقول است. ملاصدرا _ همانطور که پيشتر گذشت _ حقيقت هر چيزی را همان باطن آن مي‌داند که متناسب با مرتبة فهم و ادراک اکثريت انسانها که از ادراکات باطنی بيبهره‌اند, تنزّل پيدا کرده و در قالب الفاظ و کلمات و بطور کلی امور دنيوی نمود پيدا کرده است.

نمونه سوم:
 

«اذا قام قائمنا وضع الله يده علی رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت احلامهم»
ملاصدرا در شرح اصول کافی به تفسير و تأويل روايت مذکور که از سخنان امام صادق(ع) است پرداخته است. نخست به توضيح کلمه «قائم» که از القاب حضرت مهدی(ع) است پرداخته و اظهار داشته است که حضرت مهدی (ع) را «قائم» مي‌گويند زيرا وجود او بگونه‌ای موجود است که تغييرات و تحولات امور در او مؤثر واقع نمي‌شود و در واقع کيفيت حيات و بقای او (ع) مانند حيات و بقای حضرت عيسی(ع) در آسمان است. سپس به تأويل عبارت «وضع الله يده علی رؤس العباد...» مي‌پردازد و مي‌گويد منظور از «يد» ملکی از ملائکه است؛ زيرا خداوند منزه از آن است که دارای اعضا و جوارح باشد و منظور از «رئوس العباد» نفوس ناطقه و عقول هيولانی انسانهاست, زيرا عقول در انسان بالاترين چيز در ميان اجزاء و قوای ظاهری و باطنی او محسوب مي‌گردد و بمنزله «رأس» تلقی گرديده است. سپس در توضيح «فجمع بها عقولهم» مي‌گويد يعنی خداوند بواسطة يک ملک قدسی و جوهر عقلی, عقول انسانها را از جهت تعليم و الهام سامان مي‌بخشد, زيرا عقول انسانی در اوائل, گرفتار در بدن و امور حسی و اميال و شهوات و اوهام است, سپس با ارتقای وجودی که پيدا مي‌کند و از عالم حس حرکت کرده و وارد عوالم بالاتر مي‌شود, در اينصورت به حقيقت خود پی برده و عقل او بواسطة علم و حال کامل مي‌گردد. لازمه اين تکامل وجودی آن است که از مقام تفرقه جدا شده و بمقام جمعيت و وحدت باز مي‌گردد و بتعبير ديگر از موطن فصل به موطن وصل و از فرع به اصل رجوع مي‌کند.
وی در پايان دليلی برای اين نوع ارتقای وجودی انسان ذکر مي‌کند, به اينصورت که از زمان حضرت آدم(ع) تا حضرت خاتم(ص) معجزات پيامبران بگونه‌اي بوده است که هر چه به زمان پيامبر خاتم(ص) نزديکتر شده, معقولتر و روحانيتر گرديده, کما اينکه قرآن بعنوان معجزة جاويدان پيامبر اسلام, يک امر عقلی است, در حاليکه معجزات پيامبران پيشين بيشتر محسوس و جسمانی بوده است.
ملاصدرا معتقد است اين ارتقای وجودی انسان تا به درجه‌ای استمرار پيدا خواهد کرد که در آخر الزمان انسان نيازی به پيامبری که از جانب خدا ارسال شود نداشته بلکه همان رسول داخلی يعنی عقل برای او کفايت خواهد نمود.([39])

نمونه چهارم:
 

«الناس نيام, فاذا ماتوا انتبهوا»
ملاصدرا در موارد عديده‌اي به حديث مذکور اشاره نموده و به تفسير و تأويل آن پرداخته است. وی همانگونه که برای عالم هستی مراتب و درجات قائل است, برای وجود انسانی نيز مراتب و درجات متعدد ترسيم نموده و معتقد است, ماداميکه انسان در عالم حس قرار دارد نسبت به عالم برزخ و عالم قيامت بی اطلاع بوده و هنگامی که وارد عالم برزخ مي‌گردد متوجه مي‌شود که در دنيا نسبت به عالم برزخ در خواب بوده و حقيقت اشياء آن چيزی نبوده که در دنيا توسط حواس ظاهری لمس نموده بود و هنگامی که وارد عالم قيامت مي‌گردد متوجه مي‌گردد که حقيقت امور در آنجاست و تاکنون نسبت به آنها در خواب و غفلت بسر مي‌برده است.
ملاصدرا, مطابق با اصول هستی شناسی خود, که برای هر چيزی اصل و حقيقتی قائل است, تصريح مي‌کند که حواس دنيايی انسان نيز دارای اصل و حقيقتی است و از آنها به حواس باطنی ياد مي‌نمايد. وی معتقد است بواسطه حواس باطنی است که آدمی مي‌تواند به مشاهده و رؤيت حقيقت امور نائل آيد, در نظر ملاصدرا, مانع اصلی برای حواس باطنی, چيزی جز آثار حواس ظاهری نيست که اين آثار فقط بواسطة «موت» مي‌تواند مرتفع گردد.([40])
با پديدة «موت» حواس واقعی انسان از بند موانع و شواغل دنيوی رها گرديده و متناسب با درجه وجودی فرد, قادر به مشاهده حقيقت امور در درون خود خواهد گرديد.
اين نکته قابل دقت است که ملاصدرا در تأملات تأويلی([41]) خود, در نهايت, حقيقت هر امری را در درون انسان جستجو مي‌کند؛ وی صور اخروی را به دو دسته تقسيم نموده, گروهی را مجرد تام و گروه ديگر را قائم به نفس تلقی نموده است.
ملاصدرا در عين حال به اين نکته توجه دارد, که ارجاع حقيقت اموری از قبيل بهشت و جهنم و عذاب قبر و نظاير اينها به درون انسان ممکن است موجب اين تصور گردد که اين امور موهوم و غير واقعيند؛ بنابرين در پاسخ اين شبهه تصريح مي‌کند که با تقويت حس باطن بسهولت مي‌توان دريافت که امور مربوط به قيامت نسبت به امور حسی بمراتب از شدّت و قوّت وجودی بيشتر برخوردار است.
زيرا امور دنيوی و حسّی مشمول حرکت و موجود در هيولايند؛ در حاليکه امور اخروی مجرد و يا قائم به نفسند که خود از جواهر ملکوتی محسوب مي‌گردد.([42])

پي نوشت ها :
 

33. ملاصدرا, شرح اصول الکافی, تصحيح محمد خواجوی, چ 1, تهران, مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی, 1370, ج 1, ص 169.
34. انّ علم الحديث کعلم القرآن مشتمل علی ظاهر و باطن و مجمل و مبين و تفسير و تأويل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ..., شرح اصول الکافی, ج 1, ص 170.
35. ملاصدرا, المظاهر الالهية, ترجمه و تعليق سيد حميد طبيبيان, چ 1, تهران, انتشارات اميرکبير, 1364, ص 72 – 74.
36. مفاتيح الغيب, ص 638, رسالة العرشيه, ص 97.
37. مفاتيح الغيب, ص 544.
38. ملاصدرا دربارة «صراط» نيز به تأويل پرداخته و آن را در درون انسان جستجو می‌کند. «اعلم ان الصراط المستقيم الذی اذا سلک اوصلک الی الجنة, هو صورة الهدی الذی انشأته لنفسک مادامت عليه فی عالم الطبيعة من الاعمال و الاحوال القلبية, فهو فی هذه الدار کسائر الاحوال الاخروية غائبة عن الحواس, و لايشاهد له صورة حسية, فاذا انکشف غطاء الطبيعة بالموت يمدّ لک يوم القيامة جسراً محسوساً علی متن جهنم, اوّله فی المواقف و آخره علی باب الجنة, يعرف ذلک من يشاهده انه صنعتک و بناؤک, و يعلم انّه قد کان فی الدنيا جسراً ممدوداً علی متن جهنم طبيعتک.» ملاصدرا, مفاتيح الغيب, ص 646.
بديهی است اين بدان معنا نيست که امور اخروی از قبيل بهشت و جهنم و عذاب قبر و صراط و نظاير اينها اموری موهوم و غير واقعی باشند, برعکس نه تنها موهوم و خيالی نيستند, بلکه از شدت وحدت وجودی بيشتری برخوردار بوده و واقعيت عينی و خارجی دارند. برای توضيح بيشتر, مفاتيح الغيب, ص 607.
39. شرح اصول الکافی, ج 1, ص 558 _ 566.
40. فکهذا يجب ان يعلم ان المانع لتمام المشاهدة و الرؤية بحس الباطنی المسمی بالخيال فی المشهور, انما هو آثار شواغل هذه الحواس, و تلک الاثار لايرتفع بحيث لايبقی منها شیء الا بالموت, و عند ذلک ينکشف الغطاء تمام الانکشاف, و يتجلی صور الاشياء غاية الانجلاء, و يکون البصر الباطنی للانسان حديداً کما قال تعالی: «فکشفنا عنک غطائک فبصرک اليوم حديد» و حينئذ يکون ما يراه النفس بالحس الباطن اشدّ ظهوراً بکثير مما کانت يراه فی يقظه هذا العالم, التی حکمها بالقياس الی انتباه الاخرة حکم المنام بالقياس اليها, کما فی قوله عليه السلام: الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا, مفاتيح الغيب, ص 606.
41. رويکرد ملاصدرا به وجود بجای موجود و به علم حضوری بجای علم حصولی و به حرکت جوهری بجای حرکت در عرض و نظاير اينها می تواند بعنوان نمونه‌های ديگری که روش تأويل در آنها بکار رفته, مورد بحث و تجزيه و تحليل قرار گيرد. ملاصدرا با رويکرد تأويلی خود به مسائل به نيکوترين وجه ثابت می‌کند که اصل و حقيقت همه موجودات, چيزی جز وجود نيست. مباحث مربوط به اصالت وجود که شاهکارهای فلسفة او محسوب می گردد, همگی مربوط به اثبات همين معنا است. وی همچنين در حوزه علوم و ادراکات حصولی نيز به اين نتيجه می‌رسد که برگشت همه علوم حصولی بنحوی به علم حضوری است, بگونه‌اي که علم حضوری بعنوان سنگ بنای شناخت شناسی او مطرح می‌گردد. رويکرد تأويلی ملاصدرا در اصل حرکت جوهری نيز که از اصول تأسيسی و مختص حکمت متعاليه است کاملاً نمايان است, وی اصل و ريشه کليه حرکات عرضی را در ذات و جوهر شیء جستجو می‌کند و حرکات در اعراض را به حرکت در جوهر ارجاع می‌دهد.
42. مفاتيح الغيب, ص 597 و 607 و 628.

منبع:www.mullasadra.org



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط