الفباي داستان نويسي

دركتاب هايي كه درباره داستان نوشته شده است، حتماً بخشي يا فصلي از آن به عنصر توصيف در داستان نويسي اختصاص پيدا كرده است.«توصيف» را «ارايه چشم انداز ساكتي از جهان داستان» تعريف كرده اند.
دوشنبه، 29 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
الفباي داستان نويسي

الفباي داستان نويسي
الفباي داستان نويسي


 

نويسنده:محمد جواد جزيني




 

ابزار داستان نويسي:
 

دركتاب هايي كه درباره داستان نوشته شده است، حتماً بخشي يا فصلي از آن به عنصر توصيف در داستان نويسي اختصاص پيدا كرده است.«توصيف» را «ارايه چشم انداز ساكتي از جهان داستان» تعريف كرده اند.
نويسنده با توصيف به خواننده مي گويد كه در جهان داستان چه چيزهايي هست، توصيف مي تواند روشن كننده زمان و مكان داستان باشد.
مثلاً: خيابان خلوت بود و جز يك سواري سفيد رنگ كه كنار پياده رو پارك بود،ماشيني رد نمي شد و خورشيد ميان آسمان بود و گرما بيداد مي كرد.
در اين مثال بدون اينكه حركت و جنب و جوشي در داستان ديده شود مكان ( خيابانخلوت) و زمان (ظهور يك روز گرم) داستان بازگو شده است.همچنين تصويري ازجهان داستان ارايه شده خيابان خلوت، سواري سفيد رنگ پارك شده، خورشيد ميانآسمان، گرما و... نكته مهم اين است كه اين اطلاعات هم به شكل تصويري به خواننده منتقل شده است.

مثال ديگري مي آورم:
 

روي ماسه هاي ساحل جاي پاهايي ديده مي شود كه كمي جلوتر رد آن را موج ها با خود برده اند.
دراين مثال نيز مكان داستان كه همان ساحل درياست به خواننده ارايه شده است. در كنار آن موج ها، جاي پا و ماسه ها و احياناً آدمي كه از آنجا گذشته راهم ديده ايم. در يك توصيف خوب داستاني حتماً بايد چند ويژگي مهم وجودداشته باشد.

1-1-اطلاعات تازه بدهد.
 

داستان نويسي براي نوشتن هر جمله داستان زحمت زيادي مي كشد. هر كدام از اين جمله ها با هدف دادن اطلاعات داستاني نوشته مي شود. اما نبايد اطلاعات قبلي راباز گويد. مثلاً وقتي در يك توصيف به موج يا دريا، يا ساحل اشاره كرد وخواننده فهميد اين مكان نزديك درياست، ديگر نيازي به تكرار اين اطلاعات وجود ندارد.
يعني داستان نويس تنها به جزء يك كل اشاره مي كند و آن مفهوم كلي در ذهن خواننده ايحاد مي شود.
مثلاً وقتي در داستاني مي خوانيم« وقتي معلم وارد شد دانش آموزان از جاي خودبلند شدند...» در واقع به مكان مدرسه اشاره كرده ايم. معلم و دانش آموز يكجزء مدرسه هستند و مدرسه مفهوم كلي درك شده است.
فيليس سنتلي در كتاب« ملاحضاتي چند درباره هنر روايت» تعريفي دقيق از توصيف ارايه كرده است. او مي گويد: وقتي نويسنده، جهان گرنده داستان را متوقف ميكند و به ما مي گويد كه چه مي بيند، اين توصيف است».
منظور او از متوقف كردن جهان گرنده داستان، همان ارايه تصوير ساكن و بي حركت و بي فعل است.
به اين مثال توجه كنيد:« پشت پنجره پرده آويزان بود...».
مي بينيد كه در اين مثال هيچ حركتي وجود ندارد و ما پنجره و پرده آويزان شده را مي بينيم بدون هيچ جنبشي .
به مثال بعد توجه كنيد:« باد پرده توري آويزان شده پشت پنجره را تكان مي داد».
دراين مثال حركت وجود دارد. اين عبارت توصيف نيست(البته عبارت ارزشمندي هستام فعلاً مورد بحث ما نيست و در قسمت هاي بعد درباره آن بيشتر صحبت خواهيمكرد).
در اين مثال پنجره، پرده وجود دارد اما عنصر باد هم هست. اما در توصيف هيچ حركتي ديده نمي شود مثل ديدن يك عكس.

2-1- توصيف بايد بتواند زمان و مكان داستان را معلوم كند
 

يكيديگر از ويژگي هاي توصيف مشخص كردن زمان و مكان داستان است. البته نويسنده با ابزارهاي ديگر هم مي تواند زمان و مكان را معلوم كند.
مثلاً وقتي نويسنده مي گويد:« از پشت خاكريز دولا دولا دويد تا به سنگر رسيد. هنوز صداي انفجار مي آمد. تا شب همانجا توي سنگر ماند».
نويسنده بي آنكه اشاره روشن و صريحي بكند، مكان و زمان داستان، (صبح و جبهه) را مشخص كرد.
حُسن كار داستان نويس در همين است كه با اشاره به بخش كوچكي از يك كليت بتواند آن مفهوم كلي را در ذهن ايجاد كند.

3-1- توصيف مي تواند داستان را باور پذير كند
 

گاهي با توصيف خوب مكان و زمان داستان، نويسنده مي تواند از جنبه واقعيت نمايي نوشته اش را قوت بيشتري ببخشد.
وقتي اشياء و جزئيات مكان به خوبي تشريح مي شود، خواننده احساس مي كند آن فضا واقعي و آن حادثه خيالي، حادثه ايست كه حتماً اتفاق افتاده است.

2- صحنه
 

اما عنصر«صحنه» بسيار به مفهوم توصيف نزديك است.
صحنه بر خلاف توصيف ارايه تصوير متحرك از واقعه و عملكرد آدم هاي داستان است.
تفاوت صحنه با توصيف اين است كه در توصيف ، جهان گرنده داستان متوقف مي شود، درحالي كه در صحنه، جهان داستان در گردش است. به عبارت ديگر توصيف به ارايه تصوير ساكن مي پردازد و صحنه به ارايه تصوير متحرك. از اين نظر توصيف به عكس شبيه است و صحنه به فيلم.
ديدن تصوير موجب مي شود كه خواننده بي واسطه ببيند نه اينكه از زبان نويسنده بشنود. در توصيف و صحنه، نويسنده نشان مي دهد و خواننده مي بيند.«يوجين ويل» درتعريف صحنه مي گويد:
« نويسنده بايد حركت و عمل را كه هميشه متوالي صورت مي گيرد به كار ببرد تا به همان تصويري برسد كه نقاش يا نمايش ايجاد مي كند... مثلاً هومر به جاي آن كه بگويد جنگجو كلاهخود بر سر، شمشيري در يك دست و سپري در دست ديگر دارد، شرح مي دهد كه پهلوان چگونه كلاهخود خود را برداشته بر سر گذاشت، بعد سپر را از ديوار برگرفت و به دنبال آن دست به شمشير برد.»
حالا به صحنه اي از داستان مشهور «هديه سال نو» نوشته« او هنري» توجه كنيد.
«جيم ، بسته عيدي را از جيب پالتوي كهنه در آورد و با بي اعتنايي روي ميز انداخت و گفت: بگير دلا جان اين هديه ناقابلي است كه برايت خريدم ولي متأسفانه ديگر بدردت نمي خورد، ام طوري نيست...
دلا با انگشت لرزان بند را از هم باز كرد و به داخل بسته نگاه كرد. يك مرتبه فريادي از ذوق كشيد ولي بلافاصله ساكت شد.»
دراين قست از جهان داستان با توصيف هاي پياپي ، اتاق ميز ، حلقه ، زن،مرد را مي بينيم. فقط مرد دست توي جيب پالتو مي كند، پالتوي او را مي بينكم و... .
مثالديگر:« باد پرده طوري اتاق را تكان مي داد.» اين يك توصيف است. چون پرده توري را در هنگام حركت مي بينيم. مي توانيم به شيوه توصيف بگوييم اتاق پنجره اي داشت و يك پرده توري... .
تفاوت اين دو عنصر همان طور كه قبلاً هم گفتم مثل عكس و فيلم است. در اولي جهان داستان را بي حركت مي بينيم و در دومي جهان را متحرك.
بهياد داشته باشيد، كه ميان عناصر داستان تفاوت هاي زيادي وجود دارد، اما هركدام از آنها ارزش خود را دارد. شايد به نظر برسد كه ارزش صحنه به مراتب بيشتر از توصيف است، چون ارزش بصري دارد، اما مي دانيد كه اين طور نيست. دقيقاً مثال اين است كه خيال كنيم مثلاً اره بهترين ابزار نجار است، درحالي كه گاهي نجار به چكش هم نياز دارد. كاري كه چكش انجام مي دهد حتماً اره انجام نمي دهد همين طور بر عكس. يعني به جاي اره براي بريدن چوب از چكش نمي توان استفاده كرد.
براي نجار ابزار كارش اگر چه با هم تفائت دارند، اما دور انداختن يكي از آنها امكان پذير نيست. هر كدام از اين ابزار در جاي خود كار كرد مناسبي پيدا مي كنند.
براي داستان نويس هم همين طور است. صحنه و توصيف كاركردهاي متفاوتي دارند ولي هر دوي آنها براي نوشتن داستان ضروري هستند.

3- عنصر تلخيص
 

تلخيص همان طور كه از اسمش پيداشت نقل فشره واقعه، عمل، سرگذشت يا حالت است. باشناختي كه تا به اينجا از طرح بدست آورديم، بايد دانسته باشيم كه در نوداريك طرح داستاني برخي نقاط، برجشته و تعيين كننده اند و برخي ديگر از اهميت كمتري برخوردارند. جاذبه و شور و احساس بر انگيزي يك داستان در برخي نقاط بيشتر است و در برخي كمتر.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : vbolandi




 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط